 
        
            درء
        
     
    
								
        نویسه گردانی:
        DRʼ
    
							
    
								
        درء. [ دَرْءْ ] (ع  مص ) دور کردن  و دفع نمودن  چیزی  را. (از منتهی الارب  ). دفع کردن  و دور نمودن ، و گویند دور نمودن  بشدت . (از اقرب  الموارد).  ||  زود دررسیدن  توجبه  و دور شدن . (از منتهی الارب  ). اندفاع  و روان  شدن  سیل . (از اقرب  الموارد).  ||  روشن  شدن  آتش . (از منتهی الارب  ) (از اقرب  الموارد).  ||  غدودناک  گردیدن  شتر و آماسیدن  پشت  وی  با غده . (از منتهی الارب  ). دُروء. (از اقرب  الموارد). و رجوع  به  دروء شود.  ||  گستردن  و فراخ  گردانیدن  چیزی  را. بسط.  ||  راندن  چهارپا را بسوی  شکار.  ||  نمایان  شدن  و ناگاه  برآمدن  شخص  بر کسی .  ||  چسباندن  و پیوستن  دیوار به  ساختمان . (از اقرب  الموارد). دراءة. و رجوع  به  دراءة شود.
    
							
    
    
    
        
            واژه های همانند
        
        
            
    ۴۵۸ مورد، زمان جستجو: ۰.۴۹ ثانیه
								
    
    
									
            
										
                
                
                    
											
                        بجای چیزی ، برابر با چیزی ...  در بعضی موارد "به ازای" چیزی هم گفته شده است.
                    
										
                 
            
									 
        
            
										
                
                
                    
											
                        اقدام واژه ای عربی است و جایگزین پارسی «در دست اقدام»، این می باشد: پویژار pavižâr (پارتی: patvižâr)**** علی محمد عالیقدر 09163657861
                    
										
                 
            
									 
        
            
										
                
                
                    
											
                        این واژه به تازگی اضافه شده است و هنوز هیچ کسی برای آن معنی ننوشته است. برای اینکه برای این واژه معنی بنویسید 
اینجا کلیک کنید.
                    
										
 
            
									 
        
            
										
                
                
                    
											
                        حسن  قوی در. [ ح َ س َ ن ِ دَ ] (اِخ ) ابن  علی  خلیلی (1204 - 1262 هَ . ق .). از فرزندان  عبداﷲ غزوانی  مغربی  است ، و پدرش  در قدس  خلیل  سکونت  گزی...
                    
										
                 
            
									 
        
            
										
                
                
                    
											
                        قلعه ٔبی در. [ ق َ ع َ ی ِ دَ ] (ترکیب  وصفی ، اِ مرکب ) کنایه  از زن  بکر. (مجموعه ٔ مترادفات ) : خویش  را بهر چه  وابسته  به  دختر کردن نفس  را بندی...
                    
										
                 
            
									 
        
            
										
                
                
                    
											
                        درنماز آمدن . [ دَ ن َ م َ دَ ] (مص  مرکب ) تعظیم  کردن . سجده  کردن . رجوع  به  این  ترکیب  ذیل  نماز شود.
                    
										
                 
            
									 
        
            
										
                
                
                    
											
                        در دستی  شاه . [  ] (اِخ ) (دروازه ٔ...) یکی  از ده  دروازه ٔ شهرتبریز بوده  است . رجوع  به  نزهةالقلوب   ج 3 ص 76 شود.
                    
										
                 
            
									 
        
            
										
                
                
                    
											
                        در دم  گرفتن . [ دَ دَ گ ِ رِ ت َ ] (مص  مرکب )به  دهان  گرفتن . به  دم  گرفتن .  ||  خوردن .
                    
										
                 
            
									 
        
            
										
                
                
                    
											
                        راماذان  در. [ دَ ] (اِخ ) قریه ای  است  از طسوج  ساوه  طسوج  جبل . (تاریخ  قم  ص 118).
                    
										
                 
            
									 
        
            
										
                
                
                    
											
                        ناظر در سرای . [ ظِ رِ دَ رِ س َ] (ترکیب  اضافی ، اِ مرکب ) نویسنده ای  که  بر در سرای  پادشاهان  نشیند تا هرکدام  از نوکران  که  به  چاکری  حاضر نشون...