دعرة
نویسه گردانی:
DʽR
دعرة. [ دَ رَ ] (ع اِمص ) به معانی دَعَرة است . (از منتهی الارب ). رجوع به دعرة شود. || عیب . (ذیل اقرب الموارد از لسان ).
واژه های همانند
۵۰ مورد، زمان جستجو: ۰.۱۲ ثانیه
دارة محصر. [ رَ ت ُ م َ ص َ ](اِخ ) یا دارةمحصن نیز آمده است . نام جایی است در دیار بنی نُمیر در کنار ثهلان اقصی . (معجم البلدان ).
دارة مکمن . [ رَ ت ُ م َم ِ ] (اِخ ) جایی است در بلاد قیس . (معجم البلدان ).
دارة رهبی . [ رَ ت ُ رَ با ] (اِخ ) موضعی است و در اشعار جریر آمده است . (معجم البلدان ).
دارة عویج . [ رَ ت ُ ع ُ وَ ] (اِخ ) نام موضعی است .
دارة غبیر. [ رَ ت ُ غ ُ ب َ ] (اِخ ) از آن بنی الاضبط است .و در آن آبی است که غبیر می نامند. (معجم البلدان ).
دارة فروع . [رَ ت ُ ف َرْ وَ ] (اِخ ) نام جایی در بلاد هُذَیل است .و بصورت راحة فزوع نیز آمده است . (معجم البلدان ).
دارة شبیث . [ رَ ت ُ ش ُ ب َ ] (اِخ ) موضعی است از آن بنی الاضبط ببطن الجریب . (معجم البلدان ).
دارة صارة. [ رَ ت ُ رَ ] (اِخ ) از بلاد غطفان است و در شعر میدان بن صخر مذکور است . (معجم البلدان ).
دارة صلصل . [ رَ ت ُ ص ُ ص ُ ] (اِخ ) موضعی از آن ِ عمروبن کلاب بوده است . (معجم البلدان ).
دارة عسعس . [ رَ ت ُ ع َ ع َ ] (اِخ ) از آن خاندان جعفر بوده است . عسعس کوهی است دراز و سرخ . (معجم البلدان ).