اجازه ویرایش برای هیچ گروهی وجود ندارد

ذعط

نویسه گردانی: ḎʽṬ
ذعط. [ ذَ ] (ع مص )سبک گلو بریدن کسی را یا عام ّ است . (منتهی الارب ).
واژه های قبلی و بعدی
واژه های همانند
۳۳۵ مورد، زمان جستجو: ۰.۲۹ ثانیه
ذات کهف . [ ت ُ ک َ ] (اِخ ) کوهی است نزدیک ضریّة و بدانجا بنویربوع را با جیش منذربن ماءالسماء جنگی روی داد و غلبه بنویربوع را بود. جریر گوی...
ذات لظی . [ ت ُ ل َ ظا ] (اِخ ) موضعی است بحرةالنار و حرةالنار میان وادی القری و تیما از دیار غطفان . در عقدالفرید آمده است : و اقبل رجل ٌ الی ...
ذات لوث .[ ت ُ ل َ ] (اِخ ) موضعی است . راعی راست : و اظعان طلبت بذات لوث یزید رسیمها سرعاً و لیناانخن جِمالهن بذات غسل سراةالیوم یمهدن الکد...
ذات مرة. [ ت َ م َر رَ تن ] (ع ق مرکب ) در یک باری . (قاضی خان بدر محمد دهار). کرتی . نوبتی .
ذات شفة. [ت ُ ش َف َ] (ع اِ مرکب ) کلمه : کلّمته فما رَد علی ّ ذات شفة؛ با وی گفتم و او یک کلمه پاسخ نکرد یا هیچ نگفت .
ذات رمح . [ ت ُ رُ ] (اِخ ) قریه ای است به شام . (المرصع). || و ابرقی سپید بدیار بنی کلاب ، بنوعمروبن ربیعة را. (المرصع) (معجم البلدان ).
ذات سنة. [ ت َ س َ ن َ ] (ع ق مرکب ) بسالی . درسالی .
ذات عروس . [ت ُ ع َ ] (ع اِ مرکب ) از جمله ٔ مثلی است که زبّاء پس از کشتن جذیمةالأبرش گفت : ذات عروس تری . (المرصع).
ذات عشاء. [ ت َ ع ِ ] (ع ق مرکب ) شامگاهی . در شبانگاهی . بشبانگاهی .
ذات ظلف . [ ت ُ ظِ ] رجوع به ذوات الاظلاف شود.
« قبلی ۱ ۲ ۳ ۴ صفحه ۵ از ۳۴ ۶ ۷ ۸ ۹ ۱۰ بعدی »
نظرهای کاربران
نظرات ابراز شده‌ی کاربران، بیانگر عقیده خود آن‌ها است و لزوماً مورد تأیید پارسی ویکی نیست.
برای نظر دادن ابتدا باید به سیستم وارد شوید. برای ورود به سیستم روی کلید زیر کلیک کنید.