اجازه ویرایش برای هیچ گروهی وجود ندارد

ذعط

نویسه گردانی: ḎʽṬ
ذعط. [ ذَ ] (ع مص )سبک گلو بریدن کسی را یا عام ّ است . (منتهی الارب ).
واژه های قبلی و بعدی
واژه های همانند
۳۳۵ مورد، زمان جستجو: ۰.۲۸ ثانیه
ذات معجمة. [ ت ُ م َ ج َ م َ ] (ع ص مرکب ) شتر ماده ٔ توانا و فربه باقی مانده ٔ بر سیر.
ذات مغول . [ ت ُ م ِغ ْ وَ ] (ع ص مرکب ) فرس ذات مغول ؛ اسپ پیشی گیرنده .
ذات منسم . [ ت ُ م َ س ِ ] (ع ص مرکب ) صاحب سَپل . نرم پای . ج ، ذوات المنسم . چون شتر و فیل و شترمرغ .
ذات منور. [ ت ُ م َن ْ وَ ] (ع ص مرکب ) یقال بغاه اﷲ ذات منور؛ ای ضربة او رمیةً تنیر فلاتخفی علی احد. (منتهی الارب ).
ذات لیلة. [ ت َ ل َ ل َ تِن ْ ] (ع ق مرکب ) شبی . (قاضی بدر محمدخان دهار). در شبی . (مهذب الاسماء). شبی از شبها.
ذات ماسل . [ ت ُ س ِ ] (اِخ ) (ابرق ...) قال الشمردل بن شریک الیربوعی و کان صاحب شراب : شربت و نادمت الملوک فلم اجدعلی الکأس ندماناً لها م...
ذات غداة. [ ت َ غ َ تِن ْ ] (ع ق مرکب ) صبحگاهی . بامدادی . به بامدادی . دربامدادی .
ذات حافر. [ ت ُ ف ِ ] (ع ص مرکب ) رجوع به ذوات الحافر شود.
ذات حبیس . [ ت ُ ح َ ] (اِخ ) موضعی است به مکّه و بدانجاست کوه سیاه موسوم به اظلم . (المرصع).
ذات اوعال . [ ت ُ اَ ] (اِخ ) نام هضبه ای است به نجد و بدانجا چاهی . امرءالقیس گوید : و تحسب سلمی لاتزال کعهدنابوادی الخزامی او علی ذات اوع...
« قبلی ۳ ۴ ۵ ۶ ۷ صفحه ۸ از ۳۴ ۹ ۱۰ ۱۱ ۱۲ بعدی »
نظرهای کاربران
نظرات ابراز شده‌ی کاربران، بیانگر عقیده خود آن‌ها است و لزوماً مورد تأیید پارسی ویکی نیست.
برای نظر دادن ابتدا باید به سیستم وارد شوید. برای ورود به سیستم روی کلید زیر کلیک کنید.