گفتگو درباره واژه گزارش تخلف رث نویسه گردانی: RṮ رث . [ رَث ث ] (ع مص ) کهنه شدن جامه . (مصادر اللغة زوزنی ). ۞ واژه های قبلی و بعدی واژه های همانند ۵۰ مورد، زمان جستجو: ۰.۱۴ ثانیه واژه معنی رس رس . [ رَس س ] (ع مص ) بند کردن و بازداشتن کسی را. (ناظم الاطباء) (منتهی الارب ) (آنندراج ). || اصلاح کردن میان قوم . (ناظم الاطباء) (منته... رس رس . [ رَس س ] (ع اِ) ابتدای چیزی . (از اقرب الموارد). ابتدای چیزی و اول آن . (ناظم الاطباء). مقدمه و ابتدای تب . (از برهان ) (از فرهنگ جها... رس رس . [ رَ ] (اِخ ) مخفف اَرَس . رود ارس . (ناظم الاطباء) (آنندراج ) (انجمن آرا).نام رودخانه ای است که به ارس اشتهار دارد. (برهان ) (فرهنگ جه... رس رس . [رَس س ] (اِخ ) نام پادشاه قوم ثمود یا نام قبیله ای که در یمامه بودند. (از حبیب السیر چ تهران ج 1 ص 15). رس رس . [ رَس س ] (اِخ ) نام چاه بقیه ٔ ثمود که تکذیب پیغمبر خود کردند و در آن چاه وی را بند ساختند تا آنکه مرد و آن قوم را اهل الرس گویند. (... رس رس . [ رَس س ] (اِخ ) نام آبی است . (منتهی الارب ) (آنندراج ). رس رس . [ رَس س ] (اِخ ) نام وادیی . (منتهی الارب ).دیاری است ازآن ِ طایفه ٔ ثمود. (از معجم البلدان ). رس رس . [ رَس س ] (اِخ ) نام کوهی است . (فرهنگ جهانگیری ) (لغت محلی شوشتر نسخه ٔ خطی کتابخانه ٔ مؤلف ). رس رس . [ رُ ] (اِخ ) ۞ دنیسن . خاورشناس نامی انگلیسی که درباره ٔ رودکی و احوال و اشعار وی تحقیقاتی دارد و نیز متن یونانی مقالةاللام از کتاب ... رص رص . [ رَص ص ] (ع مص ) استوار کردن بنا. (ترجمان القرآن جرجانی چ دبیرسیاقی ص 52). استوار کردن . (دهار). استوار برآوردن بنا. (مصادر اللغه ٔ زوز... تعداد نمایش: 10 20 50 100 همه موارد « قبلی ۱ صفحه ۲ از ۵ ۳ ۴ ۵ بعدی » نظرهای کاربران نظرات ابراز شدهی کاربران، بیانگر عقیده خود آنها است و لزوماً مورد تأیید پارسی ویکی نیست. برای نظر دادن ابتدا باید به سیستم وارد شوید. برای ورود به سیستم روی کلید زیر کلیک کنید. ورود