اجازه ویرایش برای هیچ گروهی وجود ندارد

رص

نویسه گردانی: RṢ
رص . [ رَص ص ] (ع مص ) استوار کردن بنا. (ترجمان القرآن جرجانی چ دبیرسیاقی ص 52). استوار کردن . (دهار). استوار برآوردن بنا. (مصادر اللغه ٔ زوزنی ) (از تاج المصادر بیهقی ). بر هم چسبانیدن چیزی را به چیزی و استوار کردن آن . (منتهی الارب ) (آنندراج ) (از ناظم الاطباء). چسبانیدن چیزی به چیزی و منظم کردن آن ، و در قرآن آمده : کأنّهم بنیان مرصوص ۞ . (از اقرب الموارد). || تنگ در بر یکدیگر آوردن . (ترجمان القرآن جرجانی چ دبیرسیاقی ص 52)(از مصادر اللغه ٔ زوزنی ) (تاج المصادر بیهقی ). || برابر نهادن مرغ تخمهای خود را به منقار خود: رصت الدجاجة بیضتها. (از ناظم الاطباء) (آنندراج ) (منتهی الارب ). هموار کردن و برابر کردن مرغ تخمهای خود را بمنقار تا بر آن بنشیند. (از اقرب الموارد).
واژه های قبلی و بعدی
واژه های همانند
۵۰ مورد، زمان جستجو: ۰.۰۹ ثانیه
رث . [ رَث ث ] (ع ص ) کهنه و بلایه از رخت خانه . (از اقرب الموارد) (منتهی الارب ) (آنندراج ). کهنه . (غیاث اللغات ) (منتخب اللغات ). کهنه و پو...
رث . [ رَث ث ] (ع مص ) کهنه شدن جامه . (مصادر اللغة زوزنی ). ۞
رس . [ رَ ] (نف مرخم ، ن مف مرخم ) رسنده . وارسنده . همیشه بطور ترکیب استعمال می شودمانند دسترس یعنی چیزی که می توان بدان دست رسانید و... ...
رس . [ رَ ] (اِ) درخت انگور. (ناظم الاطباء). ظاهراً صورتی است از رز. || ریسمان و طناب . (ناظم الاطباء) (برهان ). رسن . (برهان ) (انجمن آرا) (...
رس . [ رُ ] (ص ) اکول و پرخور. (ناظم الاطباء) (برهان ). اکال . (انجمن آرا) (آنندراج ). حریص در خوردن . (فرهنگ خطی ). پرخور. (فرهنگ نظام ). اکول ...
رس . [ رَ ] (هندی ، اِ) در هندی شیره ٔ هر چیز. (برهان ) (آنندراج ). اسم هندی شل است . (تحفه ٔ حکیم مؤمن ). و رجوع به شل شود.
رس . [ رُ ] (اِ) رُسْت . نوعی خاک که از آمیختن آن با آب ماده ای چسبنده و محکم حاصل شود که آنرا به اشکال و رنگهای مختلف درآورند. نوعی خ...
رس . [ رِ ] (فعل امر) امر به ریسیدن و رشتن یعنی بریس . (برهان ) (آنندراج ) (فرهنگ جهانگیری ). کلمه ٔ امر از ریسیدن و رشتن . (ناظم الاطباء). بر...
رس . [ رَس س ] (ع مص ) بند کردن و بازداشتن کسی را. (ناظم الاطباء) (منتهی الارب ) (آنندراج ). || اصلاح کردن میان قوم . (ناظم الاطباء) (منته...
رس . [ رَس س ] (ع اِ) ابتدای چیزی . (از اقرب الموارد). ابتدای چیزی و اول آن . (ناظم الاطباء). مقدمه و ابتدای تب . (از برهان ) (از فرهنگ جها...
« قبلی صفحه ۱ از ۵ ۲ ۳ ۴ ۵ بعدی »
نظرهای کاربران
نظرات ابراز شده‌ی کاربران، بیانگر عقیده خود آن‌ها است و لزوماً مورد تأیید پارسی ویکی نیست.
برای نظر دادن ابتدا باید به سیستم وارد شوید. برای ورود به سیستم روی کلید زیر کلیک کنید.