 
        
            روز
        
     
    
								
        نویسه گردانی:
        RWZ
    
							
    
								
        روز. [ رَ ] (ع  مص ) آزمودن . (تاج  المصادر بیهقی ). آزمودن  کسی  را و آزمودن  آنچه  نزد اوست . (از اقرب  الموارد) (از منتهی  الارب )(از ناظم  الاطباء) (آنندراج ).  ||  سنجیدن  سنگی  را برای  دانستن  وزن  آن . (از اقرب  الموارد).  ||  سنجیدن  و آزمودن  دینار را برای  دانستن  اندازه ٔ آن . (از اقرب  الموارد).  ||  برپای  داشتن  مرد ضیاع  خود را و اصلاح  کردن  آن  را. (از منتهی  الارب ) (از اقرب  الموارد) (از ناظم  الاطباء). برپای  داشتن و بر حرفت  خود بودن  و اصلاح  کردن . (آنندراج ).  ||  خواستن  و طلب  کردن  چیزی  را. (از منتهی  الارب ) (از اقرب  الموارد) (از ناظم  الاطباء) (از آنندراج ).
    
							
    
    
    
        
            واژه های همانند
        
        
            
    ۱۶۵ مورد، زمان جستجو: ۰.۳۳ ثانیه
								
    
    
									
            
										
                
                
                    
											
                        روز بازپرس . [ زِ پ ُ ] (ترکیب  اضافی ، اِ مرکب ) روز قیامت .
                    
										
                 
            
									 
        
            
										
                
                
                    
											
                        روز پنجاهم . [ زِ پ َ هَُ ] (ترکیب  وصفی ، اِ مرکب ) عید پنجاهم . همان  عید هفته های  یهودیان  است  که  مصادف  با روز دوم  فصح  بود. این  عید در ابتدا...
                    
										
                 
            
									 
        
            
										
                
                
                    
											
                        روز فروشدن . [ ف ُ ش ُ دَ ] (مص  مرکب ) در تداول  عامه ٔ مردم  گناباد (خراسان ) غروب  فرارسیدن . غروب  شدن .  ||  کنایه  از بسر آمدن  عمر. (آنندراج ).
                    
										
                 
            
									 
        
            
										
                
                
                    
											
                        روز گذاردن . [ گ ُ دَ ] (مص  مرکب ) گذرانیدن  روز. روز بسر بردن : علاق ؛آنچه  بوی  روز گذارند از علف  و قوت . (منتهی  الارب ).
                    
										
                 
            
									 
        
            
										
                
                
                    
											
                        روز گذاشتن . [ گ ُ ت َ ] (مص مرکب ) وقت  گذرانیدن . گذراندن  روز.
                    
										
                 
            
									 
        
            
										
                
                
                    
											
                        روز وانفسا. [ زِ ن َ ] (ترکیب  اضافی ، اِ مرکب ) روزی که  هرکس  بفکر خویشتن  است . (از فرهنگ  عوام ). رجوع  به امثال  روز شود.  ||  کنایه  از روز قیام...
                    
										
                 
            
									 
        
            
										
                
                
                    
											
                        ناآغاز روز. (اِ مرکب ) ترجمه ٔ ازل الاَّزال  است ، یعنی  روزی  که  اول  ندارد از طرف  ماضی . (انجمن آرای ) (آنندراج )  ۞ .
                    
										
                 
            
									 
        
            
										
                
                
                    
											
                        روز بی فردا. [ زِ ف َ ] (ترکیب  وصفی ، اِ مرکب ) کنایه  از قیامت . (یادداشت  مؤلف ) : دل  تو جفت  طرب  باد وز تعب  شده  فردتو در نشاط و طرب  تا بروز ...
                    
										
                 
            
									 
        
            
										
                
                
                    
											
                        روز دیر شدن . [ ش ُ دَ ] (مص  مرکب ) ضایع و تباه  شدن  روز. (از غیاث  اللغات ) (از آنندراج ).
                    
										
                 
            
									 
        
            
										
                
                
                    
											
                        روز رستاخیز. [ زِ رَ ] (ترکیب  اضافی ، اِ مرکب ) روزقیامت . روز حساب . روز شمار. رجوع  به  رستاخیز شود.