اجازه ویرایش برای هیچ گروهی وجود ندارد

زهیر

نویسه گردانی: ZHYR
زهیر. [ زَ ] (اِخ ) نام پهلوانی ایرانی . (ناظم الاطباء) (از اشتینگاس ) (از فهرست ولف ) :
سر مایه و ۞ پیشروشان زهیر
که آهو ربودی ز چنگال شیر.

فردوسی (شاهنامه چ بروخیم ج 5 ص 1280).


واژه های قبلی و بعدی
واژه های همانند
۴۶ مورد، زمان جستجو: ۰.۲۲ ثانیه
زهیر. [ زَ ] (ع ص ) شکوفه دار و درخت پرشکوفه . (غیاث ) (آنندراج ).
زهیر. [ زَ ] (ع ص ) لاغری بواسطه ٔ بیماری . || غمناک و دلگیر. (ناظم الاطباء). به هر دو معنی رجوع به اشتینگاس شود.
زهیر. [ زُ هََ ] (اِخ ) ابن ابی سلمی (530 - 627 م .) ۞ . شاعر عرب در دوره ٔ جاهلیت و از اصحاب معلقات . وی در وصف دقیق و تنسیق کلام متین بو...
زهیر. [ زُ هََ ] (اِخ )ابن اقمر، مکنی به ابوکثیر. رجوع به ابوکثیر شود.
زهیر. [ زُ هََ ] (اِخ ) ابن القین البجلی . یکی از اصحاب امام حسین (ع ) که در واقعه ٔ روز عاشورا به شهادت رسید. (از یادداشت بخط مرحوم دهخدا)...
زهیر. [ زُ هََ ] (اِخ ) ابن جناب الکلبی ، از بنی کنانةبن بکر از مردم یمن . خطیب و شاعر بنی قضاعة و رسول آنان در نزد ملوک دوران جاهلیت بود.عم...
زهیر. [ زُ هََ ] (اِخ ) ابن حرب . از ائمه ٔ ثقات است . (منتهی الارب ). رجوع به ابوخیثمه در همین لغت نامه و اعلام زرکلی و تاریخ الخلفا و ضحی...
زهیر. [ زُ هََ ] (اِخ )ابن حسن بن علی سرخسی ، مکنی به ابونصر شافعی . متوفی به سال 454 هَ . ق . او راست : الانباء عن الانبیاء. تاریخ الخلفا. ...
زهیر. [ زُ هََ ] (اِخ ) ابن سالم . رجوع به ابومخارق شود.
زهیر. [زُ هََ ] (اِخ ) ابن صالح بن احمدبن حنبل . وی از پدر خود حدیث کرد و برادرزاده اش محمدبن احمدبن صالح ... از او روایت دارد. دارقطنی گوید...
« قبلی صفحه ۱ از ۵ ۲ ۳ ۴ ۵ بعدی »
نظرهای کاربران
نظرات ابراز شده‌ی کاربران، بیانگر عقیده خود آن‌ها است و لزوماً مورد تأیید پارسی ویکی نیست.
برای نظر دادن ابتدا باید به سیستم وارد شوید. برای ورود به سیستم روی کلید زیر کلیک کنید.