گفتگو درباره واژه گزارش تخلف زی نویسه گردانی: ZY زی . (از ع ، اِ) اندازه و حد باشد همچنانکه گویند «از زی خود بیرون رفته است »؛ یعنی از حد و اندازه ٔ خود بیرون رفته است . (برهان ) (از ناظم الاطباء) (از غیاث ) ۞ . رجوع به ماده ٔ بعد شود. واژه های قبلی و بعدی واژه های همانند ۹۵ مورد، زمان جستجو: ۰.۱۱ ثانیه واژه معنی ذی نویان ذی نویان . (اِخ ) پدر برته قوجین یکی از زنان چنگیز. (حبیب السیر جزو 1 از ج 3 ص 6 شش سطر به آخر مانده ). ذی قعدة ذی قعدة. [ ق َ / ق ِ دَ ] (ع اِ مرکب ) و ذیقعدة الحرام . رجوع به بذوالقعدة شود. ذی الطول این واژه به تازگی اضافه شده است و هنوز هیچ کسی برای آن معنی ننوشته است. برای اینکه برای این واژه معنی بنویسید اینجا کلیک کنید. ذی نبالت ذی نبالت . [ ن َ ل َ ] (ع ص مرکب ) صاحب ذکاء و نجابت و فضل . و در عناوین نویسند: خدمت ذی نبالت فلان ... ذی الخیار ذی الخیار. [ ذِل ْ ] (ع ص مرکب ) رجوع بذوالخیار شود. ذی جلالت ذی جلالت . [ ج َ ل َ ] (ع ص مرکب ) صاحب جلالت : خدمت ذی جلالت فلان . ذی الجوشن ذی الجوشن . [ ذِل ْ ج َ ش َ ] (اِخ ) رجوع به ذوالجوشن شود. مثل شمر ذی الجوشن ؛ سخت مهیب . سخت خشم آلود. عظیم سنگدل و قسی . ذی علاقة ذی علاقة. [ع َ ق َ / ق ِ ] (ع ص مرکب ) صاحب بستگی . دلبسته ٔ به . ذی الاراک ذی الاراک . [ ذِل ْ اَ ] (اِخ ) مخفف ذی الاراکة در حالت جری . نام موضعی بیمامة در شعر حافظ : اذا تغرد عن ذی الاراک طائر خیر.حافظ. ذی المقدمة ذی المقدمة. [ ذِل ْ م ُق َدْ دَ م َ ] (ع اِ مرکب ) رجوع به ذوالمقدمة شود. تعداد نمایش: 10 20 50 100 همه موارد « قبلی ۱ ۲ ۳ ۴ ۵ ۶ صفحه ۷ از ۱۰ ۸ ۹ ۱۰ بعدی » نظرهای کاربران نظرات ابراز شدهی کاربران، بیانگر عقیده خود آنها است و لزوماً مورد تأیید پارسی ویکی نیست. برای نظر دادن ابتدا باید به سیستم وارد شوید. برای ورود به سیستم روی کلید زیر کلیک کنید. ورود