گفتگو درباره واژه گزارش تخلف زی نویسه گردانی: ZY زی . (از ع ، اِ) اندازه و حد باشد همچنانکه گویند «از زی خود بیرون رفته است »؛ یعنی از حد و اندازه ٔ خود بیرون رفته است . (برهان ) (از ناظم الاطباء) (از غیاث ) ۞ . رجوع به ماده ٔ بعد شود. واژه های قبلی و بعدی واژه های همانند ۹۴ مورد، زمان جستجو: ۰.۱۴ ثانیه واژه معنی ذی ذی . (ع اِ) ذو، در حال جر. جائنی رجل ذومال . رایت رجلا ذامال ، مررت برجل ذیمال . خداوند. صاحب . دارای . مالک .و در تداول فارسی : ذی حیات و ذی... ضی ضی . [ ض َی ی ] (ع مص ) ضوی . فراهم آمدن . || جای گرفتن و پناه بردن بکسی . || درآمدن در شب . (منتهی الارب ). ظی ظی . [ ظَی ی ] (ع اِ) انگبین . عسل . ظی ظی . (ع اِ) نام حرف ِ ظاء. ظ. ذی حق ذی حق . [ ح َق ق ] (ع ص مرکب ) صاحب حق . سزاوار. محق ِ. || برحق . مقابل مبطل : ذی حق بودن در ادعائی یا نبودن . ذی خشب ذی خشب . [ خ َ ش َ ] (اِخ ) جایگاهی بمدینه . آنگاه که وفد بصره برای عزل عثمان بمدینه آمدند در آنجا مقام کردند. (حبیب السیر جزو4، ج 1 ص 173 س ... ذی بال ذی بال . (ع ص مرکب ) رجوع به ذوبال شود. ذی جاه ذی جاه . (ع ص مرکب ) صاحب جاه : پادشاه ذی جاه . ذی قار ذی قار. (اِخ ) (برقة...) نام موضعی است در شعر ذیل : لقد خبرت عیناک یوما بحبهاببرقة ذی قار و قدکتم الصدر. (از معجم البلدان ).تبه شد لشکرش در ... ذی نفع ذی نفع. [ ن َ ] (ع ص مرکب ) در تداول فارسی بمعنی خداوند نفع: او در این امرنفع نیست . اشخاص ذینفع. تعداد نمایش: 10 20 50 100 همه موارد « قبلی ۱ ۲ ۳ صفحه ۴ از ۱۰ ۵ ۶ ۷ ۸ ۹ ۱۰ بعدی » نظرهای کاربران نظرات ابراز شدهی کاربران، بیانگر عقیده خود آنها است و لزوماً مورد تأیید پارسی ویکی نیست. برای نظر دادن ابتدا باید به سیستم وارد شوید. برای ورود به سیستم روی کلید زیر کلیک کنید. ورود