گفتگو درباره واژه گزارش تخلف زیاد نویسه گردانی: ZYAD زیاد. (اِخ ) نام مردی کافر که رسول اکرم (ص ) را به فحشاء متهم کرد و او را زیاد منکر خواندند. (از آنندراج ) (از غیاث ) (از شرفنامه ٔ منیری ) : زین خامه ٔ دوشاخی اندر سه تا انامل من فارد زمانم ایشان زیاد منکر.خاقانی . واژه های قبلی و بعدی واژه های همانند ۵۶ مورد، زمان جستجو: ۰.۱۶ ثانیه واژه معنی زیاد زیاد. (اِخ ) ابن خراش عِجْلی . مردی دلیر و کینه جو بود و با سیصد سوار بر معاویه شورید و به سرزمین مسکن رسید و زیادبن ابیه با سپاهی بسوی او ... زیاد زیاد. (اِخ ) ابن سلیمان الاعجم . از موالی بنی عبدالقیس بود. او شاعری بود که شعرش دارای استحکام و فصاحت بود و چون لکنت زبان داشت به اعجم ... زیاد زیاد. (اِخ ) ابن سمیة. رجوع به زیادبن ابیه شود. زیاد زیاد. (اِخ ) ابن صالح الحارثی . از امراء دولت مروانیه و یکی از سران سپاه بسیار دلیر بود. در هنگام قیام عباسیان در خراسان و عراق ، او والی ... زیاد زیاد. (اِخ ) ابن عبداﷲبن طفیل القیسی العامری البَکائی ، مکنی به ابومحمد. او سیره ٔ نبوی را از محمدبن اسحاق روایت کرد و عبدالملک بن هشام ه... زیاد زیاد. (اِخ ) ابن عیسی حذاء کوفی ، مکنی به ابوعبیده و معروف به ابوعبیده ٔ حذاء. از ثقات محدثین امامیه که در حضور آل محمد (ص ) جلیل القدر و د... زیاد زیاد. (اِخ ) ابن غُنْم القینی . از سرداران سپاه و مردی شجاع و از یاران حجاج در عراق بود و در جنگهای متعددی با وی همراه بودتا آنکه در جنگ... زیاد زیاد. (اِخ ) ابن محمد قمر گرگانی ، مکنی به ابوالقاسم و متخلص به قمری . شاعر و مادح شمس المعالی قابوس .رجوع به قمری شود. (از یادداشت بخط مر... زیاد زیاد. (اِخ ) ابن معاویةبن ضباب الذبیانی . رجوع به نابغه ٔ ذبیانی و اعلام زرکلی ج 1 ص 342 و الموشح شود. زیاد زیاد. (اِخ ) ابن منذر، مکنی به ابوالجارود. رئیس فرقه ٔ جارودیه . رجوع به ابوالجارود شود. تعداد نمایش: 10 20 50 100 همه موارد « قبلی ۱ صفحه ۲ از ۶ ۳ ۴ ۵ ۶ بعدی » نظرهای کاربران نظرات ابراز شدهی کاربران، بیانگر عقیده خود آنها است و لزوماً مورد تأیید پارسی ویکی نیست. برای نظر دادن ابتدا باید به سیستم وارد شوید. برای ورود به سیستم روی کلید زیر کلیک کنید. ورود