گفتگو درباره واژه گزارش تخلف زیاد نویسه گردانی: ZYAD زیاد. (اِخ ) نام مردی کافر که رسول اکرم (ص ) را به فحشاء متهم کرد و او را زیاد منکر خواندند. (از آنندراج ) (از غیاث ) (از شرفنامه ٔ منیری ) : زین خامه ٔ دوشاخی اندر سه تا انامل من فارد زمانم ایشان زیاد منکر.خاقانی . واژه های قبلی و بعدی واژه های همانند ۵۶ مورد، زمان جستجو: ۰.۱۳ ثانیه واژه معنی بنی زیاد بنی زیاد. [ ب َ ] (اِخ ) حکام بنی زیاد از سال 204 تا 409 هَ . ق . یعنی مدت دو قرن در زبید حکومت کرده اند و قلمرو سلطنت ایشان قسمت عمده ٔ یمن ... ابن زیاد ابن زیاد. [ اِ ن ُ ] (اِخ ) عبیداﷲبن زیادبن ابیه . مادر زیاد سُمیه کنیز حارث بن کلده ٔ طائفی است و چون سمیه به تبه کاری شناخته شده بود دو ... حصن زیاد حصن زیاد. [ ح ِ ن ِ ] (اِخ ) خرت پرت میان آمد و ملطیة و به ملطیة نزدیک تر است . یاقوت گوید: امروز [ قرن هفتم ] به خرت پرت معروفست . (از معج... خال زیاد خال زیاد. [ ل ِ ] (ترکیب وصفی ، اِ مرکب ) آنچه در آخر بازی نرد حریف غالب را از اعداد مطلوب زایدافتد، یعنی این کس را برای بردن بازی چهار ع... زیاد فارسی زیاد فارسی . [ دِ ] (اِخ ) رجوع به زیادیان شود. زیاد قبانی زیاد قبانی . [ دِ ق َب ْ با ] (اِخ ) رجوع به زیادیان شود. زیاد المدنی زیاد المدنی . [ دُل ْ م َ دَ ] (اِخ ) رجوع به ابوسفیان شود. احتمال زیاد این دو واژه عربی است و پارسی جایگزین، اینهاست: لگین تم legin tom (کردی ـ خراسانی)****فانکو آدینات 0916365786 اصحاب زیاد اصحاب زیاد. [ اَ ب ِ ] (اِخ ) پیروان زیادبن عبدالرحمن رئیس زیادیه بودند. رجوع به الفرق بین الفرق ص 81 و ملل و نحل شهرستانی چ مطبعه ٔ حجا... زیاد الجعفی زیاد الجعفی . [ دُل ْ ج َ ] (اِخ ) رجوع به ابوالنضر شود. تعداد نمایش: 10 20 50 100 همه موارد « قبلی ۱ ۲ ۳ صفحه ۴ از ۶ ۵ ۶ بعدی » نظرهای کاربران نظرات ابراز شده‌ی کاربران، بیانگر عقیده خود آن‌ها است و لزوماً مورد تأیید پارسی ویکی نیست. برای نظر دادن ابتدا باید به سیستم وارد شوید. برای ورود به سیستم روی کلید زیر کلیک کنید. ورود