گفتگو درباره واژه گزارش تخلف زیاد نویسه گردانی: ZYAD زیاد. (اِخ ) نام مردی کافر که رسول اکرم (ص ) را به فحشاء متهم کرد و او را زیاد منکر خواندند. (از آنندراج ) (از غیاث ) (از شرفنامه ٔ منیری ) : زین خامه ٔ دوشاخی اندر سه تا انامل من فارد زمانم ایشان زیاد منکر.خاقانی . واژه های قبلی و بعدی واژه های همانند ۵۶ مورد، زمان جستجو: ۰.۲۳ ثانیه واژه معنی زیاد بن ابیه این واژه به تازگی اضافه شده است و هنوز هیچ کسی برای آن معنی ننوشته است. برای اینکه برای این واژه معنی بنویسید اینجا کلیک کنید. زیاد الحارثی زیاد الحارثی . [ دُل ْ رِ ] (اِخ )ابوالادبر. تابعی است . (یادداشت بخط مرحوم دهخدا). زیاد الکلابی زیاد الکلابی . [ دُل ْ ک َ ] (اِخ ) از اوست کتاب النوادر. (ابن الندیم ، یادداشت بخط مرحوم دهخدا). ربیعبن زیاد ربیعبن زیاد. [ رَ ع ِ ن ِ ] (اِخ ) ابن انس بن دیان بن قطن بن زیادبن حارث بن مالک بن ربیعةبن کعب بن حارث حارثی ... رجوع به ربیع حارثی و حب... ربیعبن زیاد ربیعبن زیاد. [ رَ ع ِ ن ِ ] (اِخ ) ابن سلامةبن قیس قضاعی سپس تُوَیلی . چابکسوار نامدار معروف به اعرج . او را اشعاری نغز از دوره ٔ جاهلیت بود ... ربیعبن زیاد ربیعبن زیاد. [ رَ ع ِ ن ِ ] (اِخ ) ابن عبداﷲ بن سفیان بن ناشب عبسی . یکی از بزرگان و نوابغو شجاعان دوران جاهلیت عرب بود. او را کامل نیز می ... طارق ابن زیاد طارق بن زیاد (تولد 76 هجری برابر با 670 میلادی) سردار مسلمان که در زمان ولید ابن عبدالملک اسپانیا را گود و جبلالطارق نام از او دارد. او که در سال 720... ربیعةبن زیاد ربیعةبن زیاد. [ رَ ع َ ت ِ ن ِ ] (اِخ ) گویند نام او ربیع و کنیت او ابن ابی یزید سلمی بود. حدیث «الغبار ذریرة الجنة» از وی روایت شده است . (از... بی کم و زیاد بی کم و زیاد. [ ک َ م ُ ] (ص مرکب ، ق مرکب ) بدون زیاده و نقصان . بدون عیب . کاملاً و بالتمام . درست و صحیح . (ناظم الاطباء). رفت و آمد زیاد این واژه به تازگی اضافه شده است و هنوز هیچ کسی برای آن معنی ننوشته است. برای اینکه برای این واژه معنی بنویسید اینجا کلیک کنید. تعداد نمایش: 10 20 50 100 همه موارد « قبلی ۱ ۲ ۳ ۴ صفحه ۵ از ۶ ۶ بعدی » نظرهای کاربران نظرات ابراز شدهی کاربران، بیانگر عقیده خود آنها است و لزوماً مورد تأیید پارسی ویکی نیست. برای نظر دادن ابتدا باید به سیستم وارد شوید. برای ورود به سیستم روی کلید زیر کلیک کنید. ورود