گفتگو درباره واژه گزارش تخلف سالح نویسه گردانی: SALḤ سالح . [ ل ِ ] (اِخ ) ۞ از خانواده هود نبی و پسر او ارفحشدبن سام است و مدت عمر او را چهار صد و سی سال گویند. رجوع به شالخ و مجمل التواریخ و القصص ص 146 و 189 و تاریخ گزیده ص 30 شود. واژه های قبلی و بعدی واژه های همانند ۴۵۵ مورد، زمان جستجو: ۰.۲۵ ثانیه واژه معنی صالح صالح . [ ل ِ ] (اِخ ) ابن بهلة الهندی . وی از طبیبان ایام رشید و معروف آن عصر و طب وی بر اصول طبابت هند و نیک اصابت بود. قفطی در تاریخ ال... صالح صالح . [ ل ِ ] (اِخ ) ابن بیان بن سکن دقاق . از حمادبن حسن و محمدبن خلیل مخرمی و ابواسماعیل ترمذی و از وی ابوحفص بن شاهین روایت کند. (تار... صالح صالح . [ ل ِ ] (اِخ ) ابن بیان ثقفی عبدی ساحلی . وی از مردم انبار است و چندی قضاوت سیراف داشت . او از سفیان ثوری و فرات بن سائب و عبدالرح... صالح صالح . [ ل ِ ] (اِخ ) ابن جبله . از قیس بن عبده و او از ابوذر روایت کند. ازدی گوید: ضعیف است و ابن حبان او را ثقه داند و از وی شهاب بن خراش ... صالح صالح . [ ل ِ ] (اِخ ) ابن جبیر. وی از ابوامامةبن سهل روایت کند. (لسان المیزان ج 3 ص 167). صالح صالح . [ ل ِ ] (اِخ ) ابن جبیر [ یا ابی جبیر ]صیدائی طبرانی فلسطینی یا همدانی . وی در دولت عمربن عبدالعزیز کتابت خراج و لشکر داشت و به روزگا... صالح صالح . [ ل ِ ] (اِخ ) ابن جعفربن زبیربن عوام قرشی اسدی . وی برای جنگ روم به دمشق یا اعمال آن شد و پدر او در این باب گوید:قد راح یوم ال... صالح صالح . [ ل ِ ] (اِخ ) ابن جعفربن عبدالوهاب بن احمدبن محمدبن علی بن صالح علی بن عبداﷲبن عباس بن عبدالمطلب هاشمی صالحی حلبی ، قاضی . وی در... صالح صالح . [ ل ِ ] (اِخ ) ابن جعفربن محمدبن جعفربن زیادبن میسرة، مکنی به ابی الفرج و معروف به رازی . وی از عبداﷲبن محمد بغوی و ابوبکر نیشابور... صالح صالح . [ ل ِ ] (اِخ ) ابن جلاب .رجوع به صالح بن محمدبن صالح ، مکنی به ابی علی شود. تعداد نمایش: 10 20 50 100 همه موارد « قبلی ۲ ۳ ۴ ۵ ۶ صفحه ۷ از ۴۶ ۸ ۹ ۱۰ ۱۱ بعدی » نظرهای کاربران نظرات ابراز شدهی کاربران، بیانگر عقیده خود آنها است و لزوماً مورد تأیید پارسی ویکی نیست. برای نظر دادن ابتدا باید به سیستم وارد شوید. برای ورود به سیستم روی کلید زیر کلیک کنید. ورود