اجازه ویرایش برای هیچ گروهی وجود ندارد

سفلی

نویسه گردانی: SFLY
سفلی . [ س ُ ] (اِ) دیگ آهنی را گویند که سرش گشاده بود. (برهان ). دیگ آهنی را گویند که سرش گشاده بود و اهل هندکراهی خوانند. (آنندراج ) (شرفنامه ).
واژه های قبلی و بعدی
واژه های همانند
۵۶ مورد، زمان جستجو: ۰.۱۹ ثانیه
اشکور سفلی . [ اِ ک َ وَ رِ س ُ لا ] (اِخ ) از بلوکات ناحیه ٔ رانکوه و لنگرود گیلان که آنرا جیرولایت گویند. از شمال متصل به رانکوه است .
امعاء سفلی . [ اَ ءِ س ُ لا ] (ترکیب وصفی ، اِ مرکب ) رجوع به امعاء و امعاء غلاظ شود.
چشمه سفلی . [ چ َ م َ س ُ لا ] (اِخ ) مؤلف مرآت البلدان نویسد: «از مزارع بلوک کوهپایه ٔ کرمان است ». (از مرآت البلدان ج 4 ص 235).
خفرک سفلی . [ خ َ رَ ک ِ س ُ لا ] (اِخ ) یکی از بلوکات فارس است و بنابر رأی صاحب فارسنامه ٔ ناصری درازای آن شش فرسخ و نیم و پهنای آن ا...
ساری سفلی . [ س ُ لا ] (اِخ ) دهی است از دهستان بیات بخش نوبران شهرستان ساوه ، واقع در 21 هزارگزی شمال باختر نوبران . کوهستانی و سردسیر، آب ...
داین سفلی . [ی ِ ن ِ س ُ لا ] (اِخ ) دهیست سه فرسنگ ونیم میانه ٔ شمال و مغرب اشفایقان به فارس . (از فارسنامه ٔ ناصری ).
لنجیر سفلی . [ ل ُ رِ س ُ لا ] (اِخ ) موضعی پنج فرسخ میانه [ شمال ] و مغرب چم لطفعلی بیک است . و چم لطفعلی بیک همان قصبه ٔ ناحیه ٔ زیدون اس...
مامق سفلی . [ م َ ق ِ س ُ لا ] (اِخ ) رجوع به مامک پایین شود.
خرزه ٔ سفلی . [ خ َ زَ / زِ ی ِ س ُلا ] (ترکیب وصفی ، اِ مرکب ) مبداء عصب فردی که کشیده میشود بمقعد. (یادداشت بخط مؤلف ).
چناقچی سفلی . [ چ َ س ُ لا ] (اِخ ) دهی جزءبخش خرقان شهرستان ساوه که در 30 هزارگزی رازقاق ، بر سر راه عمومی خرقان به زرند واقع است . کوهست...
« قبلی ۱ صفحه ۲ از ۶ ۳ ۴ ۵ ۶ بعدی »
نظرهای کاربران
نظرات ابراز شده‌ی کاربران، بیانگر عقیده خود آن‌ها است و لزوماً مورد تأیید پارسی ویکی نیست.
برای نظر دادن ابتدا باید به سیستم وارد شوید. برای ورود به سیستم روی کلید زیر کلیک کنید.