 
        
            صلاءة
        
     
    
								
        نویسه گردانی:
        ṢLAʼ
    
							
    
								
        صلاءة. [ ص َ ءَ ] (ع  اِ)بمعنی  صلایة است . (منتهی  الارب ). رجوع  به  صلایة شود.
    
							
    
    
    
        
            واژه های همانند
        
        
            
    ۸۹ مورد، زمان جستجو: ۰.۳۹ ثانیه
								
    
    
									
            
										
                
                
                    
											
                        صلاءة. [ ص ُ ءَ ] (اِخ ) ابن  عمروبن  مالک  از بنی اود از مذحج . وی  شاعری  یمانی  و جاهلی  و سید قوم  خود و در جنگها سپهسالار آنان  بوده . او یکی  از...
                    
										
                 
            
									 
        
            
										
                
                
                    
											
                        سلاءة. [ س ُل ْ لا ءَ ] (ع  اِ) خار خرمابن . ج ، سلاء. یکی  سُلاّء. (منتهی  الارب ) (ناظم  الاطباء).
                    
										
                 
            
									 
        
            
										
                
                
                    
											
                        صلاة. [ ص َ ] (ع  اِ) دعاء.  ||  دین .  ||  رحمت .  ||  استغفار.  ||  حسن  ثناء از خداوند بر پیمبر.  || و گفته اند صلاة از خداوند رحمت  است  و از ملائ...
                    
										
                 
            
									 
        
            
										
                
                
                    
											
                        صلاح . [ ص َ ] (ع  اِمص ) نیکی . ضد فساد که  تباهی  باشد. (منتهی  الارب ) (غیاث  اللغات ). ضد فساد. (مهذب  الاسماء). عَبش . عَبَش . (منتهی  الارب ). م...
                    
										
                 
            
									 
        
            
										
                
                
                    
											
                        صلاح . [ ص َ ] (اِخ ) نام  مکه  شرفهااﷲ تعالی  است . (منتهی  الارب ). نامی  است  مکه  را. (مهذب  الاسماء).
                    
										
                 
            
									 
        
            
										
                
                
                    
											
                        صلاح . [ ص ِ ] (ع  مص ) هم  دیگر آشتی  کردن . (منتهی  الارب ). آشتی  و مصالحه . (غیاث  اللغات ).  ||  نیکوئی  کردن . (منتهی  الارب ).
                    
										
                 
            
									 
        
            
										
                
                
                    
											
                        صلاح . [ ص َ ] (اِخ ) ابن  احمدبن  عزالدین  مؤیدی  حسنی  فاضلی  یمانی  و از سادات  است . وی  در صنعاء متولد شد و کتاب ها کرد که  از آن  جمله  شرح  فص...
                    
										
                 
            
									 
        
            
										
                
                
                    
											
                        صلاح . [ ص َ ] (اِخ ) ابن  مبارک  بخاری  نقشبندی  از متصوفه ٔ بزرگ  قرن  هشتم  هجری . او راست : انیس  الطالبین  و عدة السالکین  فی  مناقب  خواجه  بهاء...
                    
										
                 
            
									 
        
            
										
                
                
                    
											
                        صلعة. [ ص َ ل َ ع َ ] (ع  اِ) جای  صلع از سر، و به  ضم  صاد نیز آمده  است . (منتهی  الارب ).
                    
										
                 
            
									 
        
            
										
                
                
                    
											
                        این واژه عربی شده است که در سنسکریت sela، sella و senā و در اوستایی snā و در پهلوی snāh بوده است؛ همتای پارسی اینهاست: سِناه، اسناه esnāh (پهلوی: snāh...