اجازه ویرایش برای هیچ گروهی وجود ندارد

ظهیر

نویسه گردانی: ẒHYR
ظهیر. [ ظَ ] (ع ص ، اِ) هم پشت . مدد. یار. یاور. مددکار. ظِهرة. ظُهرة. پشتیوان . پشتیبان . یاریگر. کمک . ج ، ظُهَراء. (مهذب الاسماء): و الملائکة بعد ذلک ظهیر. (قرآن 4/66).
بدان منگر ای خواجه گر ظاهری
نبینی همی مرد دین را ظهیر.

ناصرخسرو.


پشت احکام قران بود به شمشیر خدای
بهتر از تیغ سخن را نبود هیچ ظهیر.

ناصرخسرو.


نان پاره ٔ خویشتن بجستم
از شاه ، ظهیر دولت و داد.

مسعودسعد.


ظهیر ملّت و ملک و نصیر دولت و دین
به راستی و سزا بودش از خلیفه خطاب .

مسعودسعد.


عالم عادل مؤید مظفر منصور ظهیر سریر سلطنت و مشیر تدبیر مملکت . (گلستان ). || نیم روز. گرمگاه . ظهیرة. ظُهر. || دردپشت رسیده . مبتلی به پشت درد. || قوی پشت از شتر و جز آن : بعیر ظهیر؛شتر قوی (مذکر و مؤنث در آن یکسان است ).
واژه های قبلی و بعدی
واژه های همانند
۴۶ مورد، زمان جستجو: ۰.۲۳ ثانیه
ظهیر خلیفةا. [ ظَ رُ خ َ ف َ تِل ْ لاه ] (اِخ ) لقب مسعودبن محمود غزنوی است . رجوع به مسعود... غزنوی شود. (تاریخ بیهقی ص 298).
ظهیرالدّین ابوالفضل طاهر بن محمد فاریابی (۵۵۰–۵۹۸ ه‍.ق) از جملهٔ قصیده‌سرایان ایرانی ادب فارسی در سدهٔ ششم است. فاریابی در مقبرةالشعرای تبریز به خاک س...
ظهیر امیرالمؤمنین . [ ظَ رِ اَ رُل ْ م ُءْ م ِ ] (اِخ ) لقب حسن بن علی بن صدقه جلال الدولة و جلال الدین ، مکنی به ابی علی است . (تجارب السلف ...
خورخه لوئیس بورخس (شاعر , مقاله نویس و داستان نویس آرژانتینی) مفهوم زهیر را متعلق به سنت اسلامی می داند و حدس می زند در آغاز سده ی هجدهم مطرح شده باشد...
در بوئنوس آیرس , زهیر , یک سکه ی معمولی بیست سنتاوی است , که با چاقو یا کاغذبر , رقم 2 را رویش کنده اند ؛ 1929 , تاریخی است که در طرف دیگر آن حک شده ا...
زهیر. [ زَ ] (ع ص ) شکوفه دار و درخت پرشکوفه . (غیاث ) (آنندراج ).
زهیر. [ زَ ] (ع ص ) لاغری بواسطه ٔ بیماری . || غمناک و دلگیر. (ناظم الاطباء). به هر دو معنی رجوع به اشتینگاس شود.
زهیر. [ زَ ] (اِخ ) نام پهلوانی ایرانی . (ناظم الاطباء) (از اشتینگاس ) (از فهرست ولف ) : سر مایه و ۞ پیشروشان زهیرکه آهو ربودی ز چنگال شیر.ف...
زهیر. [ زُ هََ ] (اِخ ) ابن ابی سلمی (530 - 627 م .) ۞ . شاعر عرب در دوره ٔ جاهلیت و از اصحاب معلقات . وی در وصف دقیق و تنسیق کلام متین بو...
زهیر. [ زُ هََ ] (اِخ )ابن اقمر، مکنی به ابوکثیر. رجوع به ابوکثیر شود.
« قبلی ۱ صفحه ۲ از ۵ ۳ ۴ ۵ بعدی »
نظرهای کاربران
نظرات ابراز شده‌ی کاربران، بیانگر عقیده خود آن‌ها است و لزوماً مورد تأیید پارسی ویکی نیست.
برای نظر دادن ابتدا باید به سیستم وارد شوید. برای ورود به سیستم روی کلید زیر کلیک کنید.