اجازه ویرایش برای هیچ گروهی وجود ندارد

ظی

نویسه گردانی: ẒY
ظی . [ ظَی ی ] (ع اِ) انگبین . عسل .
واژه های قبلی و بعدی
واژه های همانند
۹۵ مورد، زمان جستجو: ۰.۱۴ ثانیه
ماسه زی . [ س َ / س ِ ] (نف مرکب ) در ماسه زینده . (اصطلاح جانورشناسی ) جانوری که در ماسه زندگی کند. (فرهنگ فارسی معین ). فرهنگستان ایران ا...
ذی نویان . (اِخ ) پدر برته قوجین یکی از زنان چنگیز. (حبیب السیر جزو 1 از ج 3 ص 6 شش سطر به آخر مانده ).
ذی مروة. [ ] (اِخ ) جائی از مدینة که وفد مصریان آنگاه که برای عزل عثمان بمدینة آمدند در آنجا منزل کردند. (حبیب السیر جزو 4 از ج 1 ص 172 ...
ذی مسطن . [ م ُ طِ ] ۞ (اِخ ) مشهورترین خطیب اطینه . مولد وی به سال 384 و وفات 332 ق .م . بود. وی مدت پانزده سال تمام وقت خویش را صرف ...
ذی مودت . [ م َ وَدْ دَ ] (ع ص مرکب ) صاحب محبت . و در عناوین نویسند: خدمت ذیمودت فلان ...
ذی قعدة. [ ق َ / ق ِ دَ ] (ع اِ مرکب ) و ذیقعدة الحرام . رجوع به بذوالقعدة شود.
ذی شراق . [ ] (اِخ ) ناحیتی است به یمن از سنجاق و قضای تعز، مرکب از 38 قریه . (از قاموس الاعلام ترکی ).
ذی حیات . [ ح َ ] (ع ص مرکب ، اِ مرکب ) جاناوَر. جانور. زائلة. دارای حیات . زنده . خداوند زندگی . || ذی حیاتی در اینجا نیست ؛احدی . هیچکس . متن...
ذی القبر. [ ذِل ْ ق َ ] (اِخ ) خَیف ُ ذی القبر. ناحیتی است در زیر خیف سلام و بدانجا نخلستانهاست و موز و میوه های فراوان دیگر دارد و آب آن از چ...
ذی الحجة. [ذِل ْ ح ِج ْ ج َ ] (ع اِ مرکب ) رجوع به ذوالحجة شود.
« قبلی ۱ ۲ ۳ ۴ صفحه ۵ از ۱۰ ۶ ۷ ۸ ۹ ۱۰ بعدی »
نظرهای کاربران
نظرات ابراز شده‌ی کاربران، بیانگر عقیده خود آن‌ها است و لزوماً مورد تأیید پارسی ویکی نیست.
برای نظر دادن ابتدا باید به سیستم وارد شوید. برای ورود به سیستم روی کلید زیر کلیک کنید.