اجازه ویرایش برای هیچ گروهی وجود ندارد

ظی

نویسه گردانی: ẒY
ظی . [ ظَی ی ] (ع اِ) انگبین . عسل .
واژه های قبلی و بعدی
واژه های همانند
۹۵ مورد، زمان جستجو: ۰.۲۲ ثانیه
ذی الاراکة. [ ذِل ْ اَ ک َ] (اِخ ) نام موضعی بیمامة. رجوع به ذوالاراکة شود.
حجر ذی رعین . [ ح َ رِ رُ ع َ ] (اِخ ) پدر قبیله ای است . از آن قبیله است عباس تابعی ابن خلید و عقیل بن باقل و قیس بن ابی یزید و هشام بن حم...
سیف ذی یزن . [ س َ ف ِ ی َ زَ ] (اِخ ) رجوع به سیف بن ذی یزن شود.
هجرة ذی غبب . ۞ [ هَِ رَ ت ُ غ َ ب َ ] (اِخ ) از نواحی ذمار یمن . (معجم البلدان ).
غمر ذی کندة. [ غ َ رِ ک ِ دَ ] (اِخ ) نام جایی است که از مکه دو روز فاصله دارد و پشت وجرة واقع است . (از تاج العروس ) (معجم البلدان ) ۞ . عمرب...
بئر ذی اروان . [ ب ِءْ رِ اَرْ / اَ رَ ] (اِخ ) یا ذواروان . رجوع به بئر ذروان شود.
فردی ( حقیقی یا حقوقی ) که بر روی پروژه تاثیر ( مثبت یا منفی ) می گذارد.
حسی ذی تمنی . [ ح ِس ْ ی ُ ت َ م َن ْ نا ] (اِخ ) نخلستانی است به یمامة بنوالعنبر را. (معجم البلدان ).
بنی ذی النون . [ ب َ ذِن ْ نو ] (اِخ ) رجوع به بنی ذوالنون و ذوالنون شود.
ذی قارالاول . [ رِل ْ اَوْ وَ ] (اِخ ) (یوم ُ ...) قال ابوعبیدة: فخرج عتیبة فی نحو خمسة عشر فارسا من بنی یربوع فکمن فی حمی ذی قار، حتی مرت ...
« قبلی ۱ ۲ ۳ ۴ ۵ ۶ ۷ صفحه ۸ از ۱۰ ۹ ۱۰ بعدی »
نظرهای کاربران
نظرات ابراز شده‌ی کاربران، بیانگر عقیده خود آن‌ها است و لزوماً مورد تأیید پارسی ویکی نیست.
برای نظر دادن ابتدا باید به سیستم وارد شوید. برای ورود به سیستم روی کلید زیر کلیک کنید.