عدی
نویسه گردانی:
ʽDY
عدی . [ ع َ دی ی ] (اِخ ) جدی است جاهلی . فرزندان او بطنی از فزارةاند. از جمله بنو بدر است که مسکن آنها به نواحی قلپوبیة به دیار مصر بود. (از اعلام زرکلی ).
واژه های همانند
۵۵ مورد، زمان جستجو: ۰.۱۳ ثانیه
آدی ذَیَ (اوستایی) دیدن، نگریستن، مشاهده ـ تماشا کردن
ادی شیر. [ اَدْ دی ] (اِخ ) الکلدانی الاثوری . رئیس اساقفه ٔ کاتولیکان کلدانی . وی در اثنای جنگ عالمگیر بسال 1915 بدست ترکان کشته شد. او را...
همتای پارسی این دو واژه ی عربی، این است: یانس میداک yāns midāk (اوستایی و سغدی: میذاک miżāk)***فانکو آدینات 09163657861
همتای پارسی این دو واژه ی عربی، این است: رشنق raŝneq (مازنی) ***فانکو آدینات 09163657861
علت عادی . [ ع ِل ْ ل َ ت ِ ] (ترکیب وصفی ، اِ مرکب ) امری که برحسب عادت ، مؤثر در چیزی باشد، هرچند که از لحاظ حکم عقلی نتوان رابطه ٔ علیّت...