عش .[ ع ُش ش  ] (ع  اِ) آشیانه ٔ مرغ  از هیمه  و حطب  که  بر شاخ  درخت  باشد، و اگر در دیوار یا عمارت  و یا در کوه  باشد آن  را وکر و وَکن  گویند، و اگر آشیانه ٔ او در زمین  باشد اُدحی ّ و اُفحوص  نامیده  میشود. ج ، عِشَشة، عِشاش ، أعشاش . (از منتهی  الارب ) (از اقرب  الموارد). خانه ٔ مرغ  بر درخت  که  آنجا خایه  نهد. (دهار). آشیانه ٔ مرغ  بر درخت  و در پوشش . (زمخشری ). آشیانه ٔ مرغ . (غیاث  اللغات ). لانه ٔ مرغان  بر درخت  که  از خرده ٔ چوب  و جز آن  کنند. (یادداشت  مرحوم  دهخدا). عش الطائر؛ خانه ٔطیور است  که  به  فارسی  آشیان  پرنده  گویند. (مخزن  الادویة). فِراش . لانه . آشیان . آشیانه . عَش ّ 
: مرغ  جذبه  ناگهان  پرّد ز عش 
چون  بدیدی  صبح ، شمعآنگه  بکش . 
مولوی .
-  
امثال  :
لیس  بعشک  فادرجی  ؛ یعنی  نیست  تو را حقی  در آن ، پس  بگذر از آن . (منتهی  الارب ) (از اقرب  الموارد). و آن  مثلی  است  در مورد کسی  که  آنچه  راشایسته ٔ او نیست  بگیرد، و یا در مورد کسی  گویند که  خود را بالاتر از منزلت  خویش  بنماید، و یا کسی  که  بر آنچه  ازآن ِ او نیست  روی  آورد. و آن  را به  کسی  که  بیجا و در غیر وقت  خود، مطمئن  باشد گویند تا وی  را بر کوشش  و جنبش  وادار نمایند. (از اقرب  الموارد).