اجازه ویرایش برای هیچ گروهی وجود ندارد

عمار

نویسه گردانی: ʽMAR
عمار. [ ع َم ْ ما ] (اِخ ) ابن عکرمة. «ذهبی » او را عماربن عکرمة گوید، اما«ابن حجر» نویسد که نام او «عمارةبن زعکره ٔ مازنی ...» است . رجوع به عماره ٔ مازنی (ابن زعکرة...) شود.
واژه های قبلی و بعدی
واژه های همانند
۱۱۶ مورد، زمان جستجو: ۰.۳۱ ثانیه
ابن عمار. [ اِ ن ُ ع َم ْما ] (اِخ ) ابوبکر محمد. شاعر اندلسی بمائه ٔ پنجم هجری . در جوانی بخدمت معتمدبن معتضد حکمران اشبیلیه پیوست و معتضد ا...
ابن عمار. [ اِ ن ُ ع َم ْ ما ] (اِخ ) رجوع به بنوعمار شود.
ابن عمار. [ اِ ن ُ ع َم ْ ما ] (اِخ ) ابن الندیم در باب کتب المؤلفة فی الانواء، یکی از کتابهای انواء را بدو نسبت می کند. رجوع به ابن عمار ثق...
عمار بصری . [ ع َم ْ ما رِ ب َ ] (اِخ ) ابن زربی بصری ، مکنی به ابومعتمر. محدث بود و از معتمربن سلیمان روایت میکرد. رجوع به ابومعتمر (عماربن...
عمار بصری . [ ع َم ْ ما رِ ب َ ] (اِخ ) ابن عماره ٔ زعفرانی بصری ، مکنی به ابوهاشم و مشهور به صاحب الزعفرانی . محدث بود. رجوع به ابوهاشم (عم...
عمار بصری . [ ع َم ْ ما رِ ب َ ] (اِخ ) نسطوری . از فضلای نصرانیان عراق در قرن پنجم هجری . او راست : 1- البرهان فی الدین علی سیاق التدبیر الا...
عمار ثقفی . [ ع َم ْما رِ ث َ ق َ ] (اِخ ) ابن حمید ثقفی طائفی ، مکنی به ابوزهیر. وی از صحابه و ساکن طائف بود. اما «ابواحمد» در باب کنی دو ت...
عمار ثقفی .[ ع َم ْ ما رِ ث َ ق َ ] (اِخ ) ابن غیلان بن سلمةبن معتب بن مالک بن کعب بن عمروبن سعدبن عوف بن ثقیف ثقفی . صحابی بود. و مادر او ...
عمار حسنی . [ ع َم ْ ما رِ ح َ س َ ] (اِخ ) ابن برکات بن جعفربن برکات بن ابی نمی حسنی . از اشراف و بزرگان و فحلای مکه بود. و در ادب دست داش...
عمار بجلی . [ ع َم ْ ما رِ ب َ ] (اِخ ) ابن معاویه ٔ دُهنی بجلی ، مکنی به ابومعاویة. رجوع به عمار دهنی شود.
« قبلی ۲ ۳ ۴ ۵ ۶ صفحه ۷ از ۱۲ ۸ ۹ ۱۰ ۱۱ بعدی »
نظرهای کاربران
نظرات ابراز شده‌ی کاربران، بیانگر عقیده خود آن‌ها است و لزوماً مورد تأیید پارسی ویکی نیست.
برای نظر دادن ابتدا باید به سیستم وارد شوید. برای ورود به سیستم روی کلید زیر کلیک کنید.