عمر
        
     
    
								
        نویسه گردانی:
        ʽMR
    
							
    
								
        عمر. [ ع ُ م َ ] (اِخ ) ابن  ابراهیم بن عبداﷲ. ملقب  به  کمال الدین . رجوع  به  عمر عجمی  شود.
    
							
    
    
    
        
            واژه های همانند
        
        
            
    ۵۳۲ مورد، زمان جستجو: ۰.۳۶ ثانیه
								
    
    
									
            
										
                
                
                    
											
                        عمر طبع. [ ع ُ رِ طَ ] (ترکیب  اضافی ، اِ مرکب ) عبارت  از عمر یکصدوبیست  سال  است ، زیرا نزد حکما عمر نوع  انسان  صدوبیست  سال  باشد و کمی  و بیشی  آ...
                    
										
                 
            
									 
        
            
										
                
                
                    
											
                        عمر عنز. [ ع ُ م َ رِ ع َ ] (اِخ ) ابن  احمد ادلبی . مشهوربه  عنز. ادیب  و شاعر و طبیب  بود و در سال  1175 هَ .ق . در حمص  درگذشت . او را دیوان  شعری ...
                    
										
                 
            
									 
        
            
										
                
                
                    
											
                        همتای پارسی این دو واژه ی عربی اینهاست: آیوس āyus (سنسکریت) اِژوان ežvān (سغدی: žvāni).***فانکو آدینات 09163657861
                    
										
                 
            
									 
        
            
										
                
                
                    
											
                        تلخ عمر. [ت َ ع ُ ] (ص  مرکب ) تلخ عیش . آنکه  به  سختی  و زحمت  زندگانی  می کند. (ناظم  الاطباء). رجوع  به  ماده ٔ بعد شود.
                    
										
                 
            
									 
        
            
										
                
                
                    
											
                        عمر حمد.[ ع ُ م َ ح َ م َ ] (اِخ ) ابن  مصطفی . وی  شاعر و از مجاهدان  ملی  بلاد شام  در قرن  اخیر است . اصل  او از مصر و تولدش  در بیروت  بود. وی  در...
                    
										
                 
            
									 
        
            
										
                
                
                    
											
                        عمر خاص . [ ع ُ رِ ] (اِخ ) لقب  جرجیس  پیغمبر که  کافران  سه  بار او را کشتندو باز زنده  شد. (از آنندراج ). رجوع  به  جرجیس  شود.
                    
										
                 
            
									 
        
            
										
                
                
                    
											
                        عمر حنفی . [ ع ُ م َ رِ ح َ ن َ ] (اِخ ) ابن  ابراهیم بن  محمد. رجوع  به  عمر مصری  (ابن  ابراهیم بن  محمد...) شود.
                    
										
                 
            
									 
        
            
										
                
                
                    
											
                        عمر حنفی . [ ع ُ م َ رِ ح َ ن َ ](اِخ ) ابن  ابراهیم  دمشقی . رجوع  به  عمر مالکی  شود.
                    
										
                 
            
									 
        
            
										
                
                
                    
											
                        عمر حنفی . [ ع ُ م َ رِ ح َ ن َ ](اِخ ) ابن  احمدبن  عبیداﷲ. رجوع  به  عمر مجوبی  شود.
                    
										
                 
            
									 
        
            
										
                
                
                    
											
                        عمر حنفی . [ ع ُ م َ رِ ح َ ن َ ] (اِخ ) ابن  احمدبن  محمد. رجوع  به  عمر خربوتی  شود.