اجازه ویرایش برای هیچ گروهی وجود ندارد

عمران

نویسه گردانی: ʽMRʼN
عمران . [ ع َ ] (ع اِ)دو گوشت پاره بالای لهات آویخته . (منتهی الارب ). دو گوشت پاره که بر ملازه آویخته است . (از اقرب الموارد).
واژه های قبلی و بعدی
واژه های همانند
۸۴ مورد، زمان جستجو: ۰.۱۷ ثانیه
عمران سلمی . [ ع ِ ن ِ س َ ل َ ] (اِخ ) اب-ن حارث سلمی ، مکنی به ابوالحکم . محدث است . رجوع به ابوالحکم (عمران بن ...) شود.
عمران سلمی . [ ع ِ ن ِ س َ ل َ ] (اِخ ) ابن شاهین سلمی . حاکم امارت شاهینی در بطیحة. اصل او ازجامدة (از اعمال واسط) بود و به بنی سلیم منتسب ...
عمران شامی . [ ع ِ ن ِ ] (اِخ ) ابن عثمان زبیدی شامی ، مکنی به ابوالبَرهسَم . صاحب قرائتی شاذ است . رجوع به ابوالبرهسم شود.
عمران صوفی . [ ع ِ ن ِ ] (اِخ ) ابن هارون صوفی ، مکنی به ابوموسی . محدث بود. رجوع به ابوموسی (عمران بن ...) شود.
عمران بصری . [ ع ِ ن ِ ب َ] (اِخ ) ابن تیم بصری عطاردی ، مکنی به ابورجاء. صحابی است . رجوع به عمران عطاردی (ابن ملحان ...) شود.
عمران ذهلی . [ ع ِ ن ِ ذُ ] (اِخ ) ابن حطان بن ظبیان بن لوذان بن حرث بن سدوس سدوسی یا ذهلی ، مکنی به ابوشهاب . از تابعیان بود. رجوع به عم...
عمران ازدی . [ ع ِ ن ِ اَ ] (اِخ ) ابن عَطّاف ازدی ، مکنی به ابوالعطاف . وی از فرماندهان و شجاعان قرن دوم هجری بشمار میرفت . ابتدا با حنظلةب...
عمران زبیدی . [ ع ِ ن ِ زَ] (اِخ ) ابن عثمان زبیدی شامی ، مکنی به ابوالبَرَهسَم . صاحب قرائتی شاذ است . رجوع به ابوالبرهسم شود.
عمران تمیمی . [ ع ِ ن ِ ت َ ] (اِخ ) ابن فَصیل بن عائد تمیمی ، مکنی به ابوخالد. وی از صحابیان بود و گویند که او از صحابیانی است که به هرات...
عمران خزاعی . [ ع ِ ن ِ خ ُ ] (اِخ ) ابن حصین بن عبیدبن خلف بن عبدنهم بن حذیفةبن جهمةبن غاضرةبن حبشةبن کعب بن عمرو خزاعی ، مکنی به ابونُج...
« قبلی ۱ ۲ ۳ ۴ ۵ ۶ صفحه ۷ از ۹ ۸ ۹ بعدی »
نظرهای کاربران
نظرات ابراز شده‌ی کاربران، بیانگر عقیده خود آن‌ها است و لزوماً مورد تأیید پارسی ویکی نیست.
Emran
۱۳۹۴/۱۰/۱۱ Iran
0
0

با سلام
این همه صفحه در مورد عمران نوشتین
ولی هیچ کدوم معنی اسم عمران (emran) رو ننوشته بود.


برای نظر دادن ابتدا باید به سیستم وارد شوید. برای ورود به سیستم روی کلید زیر کلیک کنید.