عمری
نویسه گردانی:
ʽMRY
عمری . [ع ُ را ] (ع اِ) چیزی که با شخص در مدت زندگی همراه باشد. (ناظم الاطباء). آنچه برای تو، در طول مدت عمر او یا عمر تو، قرار داده شود، چنانکه گویند: أعمرته الدار العمری ؛ یعنی خانه را تا سر آمدن مدت عمرم یاعمرش ، در اختیار او گذاردم . (از اقرب الموارد) (از منتهی الارب ). اسم است از اِعمار، چنانکه گویند: أعمرته الدار عمری ؛ یعنی قرار دادم خانه را برای او که مادام العمر در آن ساکن باشد و چون بمیرد خانه دوباره به من بازگشت کند. و این امر در جاهلیت از رسوم معمول و متداول بین اعراب بوده ، اما در شریعت اسلام ، عمری عبارت است از تفویض مسکن بمدت طول زندگانی به کسی بشرط آنکه اگر تفویض کننده یا کسی که خانه بدو تفویض شده از دنیا رحلت کند، خانه به ورثه ٔ واهب خانه بازگشت کند، و این فعل صحیح است و شرط باطل میشود، و از این رو خانه تا موهوب له در قید حیات است ملک اوست و پس از مرگ او ملک ورثه ٔ او باشد. (از کشاف اصطلاحات الفنون ). || سود زندگانی . (ناظم الاطباء).
واژه های همانند
۴۸ مورد، زمان جستجو: ۰.۲۲ ثانیه
علقمه ٔ عامری . [ ع َ ق َ م َ ی ِ م ِ ] (اِخ ) ابن علاثةبن عوف بن أحوص بن جعفربن کلاب بن ربیعةبن عامربن صعصعة. صحابی است و در دوره ٔ جاهلیت...
خارجه ٔ عامری . [ رِ ج َ ی ِ م ِ] (اِخ ) مؤلف مجمل التواریخ آرد: (سال چهل ) باول سال از جمله ٔ خوارج سه کس بودند: یکی عبدالرحمن بن ملجم ا...
عماره ٔ عامری . [ ع ُ رَ ی ِ م ِ ] (اِخ ) ابن قریط عامری . نام او را «عمرو» نیز ذکر کرده اند. و «ابن حجر» وی را جزو صحابیانی آورده است که به ...
امری شیرازی . [ اَ ی ِ ] (اِخ ) قاسم ... از شاعران دوره ٔ صفوی بوده و از علوم غریبه اطلاع داشته است . وی مورد تکفیر علما واقع شد و به امر شا...
ابوالحسن عامری . [ اَ بُل ْ ح َ س َ ن ِ م ِ ] (اِخ ) محمدبن یوسف عامری . یکی از فلاسفه ٔ خراسان شاگرد ابوزید بلخی و معاصر ابوعلی سینا. او سفری ...
افوض امری الی ا. [ اُ ف َوْ وِ ض ُ اَ اِ لَل ْ لاه ] (ع جمله ٔ فعلیه ) کار خود را به خدا بازمیگذارم . (یادداشت مؤلف ). کار خویش را به خدا وا...
این واژه به تازگی اضافه شده است و هنوز هیچ کسی برای آن معنی ننوشته است. برای اینکه برای این واژه معنی بنویسید
اینجا کلیک کنید.
تاریخ جایی یا امری بودن . [ خ ِ اَ دَ ](مص مرکب ) از همه ٔ گذشته ٔ آن ، بجزئیات آگاه بودن .