 
        
            قاضی 
        
     
    
								
        نویسه گردانی:
        QAḌY 
    
							
    
								
        قاضی . (اِخ ) ابراهیم بن  عبدالرحیم  یا عبدالرحمن بن  محمدبن  سعداﷲ یا محمدبن  ابراهیم بن  سعداﷲبن  جماعة، ملقب  به  برهان الدین  و معروف  به  ابن  جماعة. رجوع  به  ابن  جماعة ابراهیم  شود.
    
							
    
    
    
        
            واژه های همانند
        
        
            
    ۵۸۰ مورد، زمان جستجو: ۰.۴۱ ثانیه
								
    
    
									
            
										
                
                
                    
											
                        قاضی  ولی . [ وَ ] (اِخ ) دهی  است  از دهستان  اوچ تپه ٔ بخش  ترکمان  شهرستان  میانه . در 21هزارگزی  جنوب  خاوری  ترکمان  و 15هزارگزی  شوسه ٔ تبریز وا...
                    
										
                 
            
									 
        
            
										
                
                
                    
											
                        قاضی  وهب . [ وَ هََ ] (اِخ ) ابن  وهب ، مکنی  به  ابوالبختری . رجوع  به  الانساب  سمعانی  و رجوع  به  ابوالبختری  وهب بن  وهب  شود.
                    
										
                 
            
									 
        
            
										
                
                
                    
											
                        محمّد قاضی (زادهٔ ۱۲ مرداد ۱۲۹۲ در مهاباد - درگذشتهٔ ۲۴ دی ۱۳۷۶ در تهران) مترجم و نویسنده برجستهٔ کرد ایرانی، و مترجم آثاری چون دن کیشوت و زوربای یونا...
                    
										
                 
            
									 
        
            
										
                
                
                    
											
                        قاضی  کوی . (اِخ ) همان  «کالِسدون » است . خریسوپلیس   ۞  قوما در کالسدون  واقع است . رجوع  به  قاضی  کویی  و کالسدون  شود.
                    
										
                 
            
									 
        
            
										
                
                
                    
											
                        قاضی  مکه . [ ی ِ م َ ک ْ ک َ ] (اِخ ) فضل  اﷲبن  روزبهان  حنفی  اشعری  اصفهانی ، ملقب  به  پاشا. از اعاظم  علمای  عامه  و جامع معقول  و منقول  و قاضی...
                    
										
                 
            
									 
        
            
										
                
                
                    
											
                        این واژه به تازگی اضافه شده است و هنوز هیچ کسی برای آن معنی ننوشته است. برای اینکه برای این واژه معنی بنویسید 
اینجا کلیک کنید.
                    
										
 
            
									 
        
            
										
                
                
                    
											
                        قاضی  رئیس . [ رَ ](اِخ ) محمدبن  عبدالرحمان بن  احمدبن  علی  نسوی ، مکنی  به  ابوعمرو. قاضی  و فقیه  است  که  کتابهائی  در فقه  و تفسیر نگاشته  و در ...
                    
										
                 
            
									 
        
            
										
                
                
                    
											
                        قاضی  رشید. [ رَ ] (اِخ ) احمدبن  علی . رجوع  به  احمدبن  علی بن  ابراهیم  شود.
                    
										
                 
            
									 
        
            
										
                
                
                    
											
                        قاضی  رشید. [ رَ ] (اِخ ) ذوالنون بن  محمدبن  ذوالنون  مصری  اخمیمی  شافعی  علوی ، ملقب  به  رشیدالدین . یکی  از وزیران  و والیان  دانشمند است . وی  ب...
                    
										
                 
            
									 
        
            
										
                
                
                    
											
                        قاضی  رشید. [ رَ ] (اِخ ) عمربن  مظفر فهری  از مشاهیر شعرا و نویسندگان  است  و در مصر و شام  به  خدمات  دیوانی  اشتغال  داشت . وی  مدائحی  در ستایش  م...