اجازه ویرایش برای هیچ گروهی وجود ندارد

قصاص

نویسه گردانی: QṢAṢ
قصاص . [ ق َص ْ صا ] (ع ص ) قصه گوی :
گفت ای قصّاص در شهر شما
کیست چابکتر در این فن دغا.

مولوی .


واژه های قبلی و بعدی
واژه های همانند
۱۵ مورد، زمان جستجو: ۰.۱۹ ثانیه
قصاص . [ ق َ ] (ع اِ) قُصاص است در همه ٔ معانی آن . رجوع به قُصاص شود. || نوعی از درخت که مگس انگبین می لیسد آن را و دوست دارد، و از ای...
قصاص . [ ق ِ ] (ع اِ) ج ِ قَص ّ. (اقرب الموارد) (منتهی الارب ). رجوع به قص شود. || ج ِ قَصّة. (منتهی الارب ) (اقرب الموارد). رجوع به قَصّة ...
قصاص . [ ق ُ ] (ع اِ) منتهای روئیدنگاه موی سر از پس و پیش . (منتهی الارب ) (اقرب الموارد). || موی پیشانی . (منتهی الارب ). || پیوندگاه ه...
قصاص . [ ق ِ ] (ع مص ) مانند آنچه داده باشی بازستدن . || کشنده ٔ یکی را کشتن . (ترجمان ترتیب عادل ). کین کشی به مثل . مُقاصّة. (منتهی الار...
قصاص . [ ق ُ] (اِخ ) نام کوهی است از بنی اسد. (معجم البلدان ).
قصاص: کیفری برپایه رفتار با ستمکار به‌ گونه‌ای‌ که‌ او با ستمدیده کرده‌ بنابه درخواست ستمدیده یا نزدیکان او‌.(le petit Robet 1). همتای پارسی این واژه ...
کیفری برپایه رفتار با ستمکار به‌ گونه‌ای‌ که‌ او با ستمدیده کرده‌ بنابر درخواست ستمدیده یا نزدیکان او‌.
قثاث . [ق َث ْ ثا ] (ع ص ) سخن چین . (منتهی الارب ) (آنندراج ).
قثاث . [ ق ُ ] (ع اِ) رخت . (منتهی الارب ) (آنندراج ).
قثاث . [ ق ِ / ق َ ] (اِخ ) نام جد فرهین بن قرضم که پیش رسول صلی اﷲ علیه و سلم به رسولی آمد و محدثان آن را به فتح خوانند. (منتهی الارب ...
« قبلی صفحه ۱ از ۲ ۲ بعدی »
نظرهای کاربران
نظرات ابراز شده‌ی کاربران، بیانگر عقیده خود آن‌ها است و لزوماً مورد تأیید پارسی ویکی نیست.
برای نظر دادن ابتدا باید به سیستم وارد شوید. برای ورود به سیستم روی کلید زیر کلیک کنید.