قصاص
نویسه گردانی:
QṢAṢ
قصاص . [ ق ُ ] (ع اِ) منتهای روئیدنگاه موی سر از پس و پیش . (منتهی الارب ) (اقرب الموارد). || موی پیشانی . (منتهی الارب ). || پیوندگاه هر دو سرین . (منتهی الارب ) (اقرب الموارد). و به فتح و کسر قاف نیز آمده و ضم آن بهتر است . (منتهی الارب ) (اقرب الموارد). رجوع به قَصاص و قِصاص شود. || منتهای قفا. (منتهی الارب ). حد القفا. (اقرب الموارد). || فریزجای از میانه ٔ سر. (منتهی الارب ). جای حرکت مقراض از میانه ٔ سر. مجری الجلمین ، ای المقص من الرأس فی وسطه . (اقرب الموارد). || قسمی از خلر است ، رقیق القلاف و کوچکدانه و بسیار سفید. (تحفه ٔ حکیم مؤمن ).
واژه های همانند
۱۵ مورد، زمان جستجو: ۰.۳۴ ثانیه
قصاص . [ ق َ ] (ع اِ) قُصاص است در همه ٔ معانی آن . رجوع به قُصاص شود. || نوعی از درخت که مگس انگبین می لیسد آن را و دوست دارد، و از ای...
قصاص . [ ق ِ ] (ع اِ) ج ِ قَص ّ. (اقرب الموارد) (منتهی الارب ). رجوع به قص شود. || ج ِ قَصّة. (منتهی الارب ) (اقرب الموارد). رجوع به قَصّة ...
قصاص . [ ق ِ ] (ع مص ) مانند آنچه داده باشی بازستدن . || کشنده ٔ یکی را کشتن . (ترجمان ترتیب عادل ). کین کشی به مثل . مُقاصّة. (منتهی الار...
قصاص . [ ق ُ] (اِخ ) نام کوهی است از بنی اسد. (معجم البلدان ).
قصاص . [ ق َص ْ صا ] (ع ص ) قصه گوی : گفت ای قصّاص در شهر شماکیست چابکتر در این فن دغا.مولوی .
قصاص: کیفری برپایه رفتار با ستمکار به گونهای که او با ستمدیده کرده بنابه درخواست ستمدیده یا نزدیکان او.(le petit Robet 1). همتای پارسی این واژه ...
کیفری برپایه رفتار با ستمکار به گونهای که او با ستمدیده کرده بنابر درخواست ستمدیده یا نزدیکان او.
قثاث . [ق َث ْ ثا ] (ع ص ) سخن چین . (منتهی الارب ) (آنندراج ).
قثاث . [ ق ُ ] (ع اِ) رخت . (منتهی الارب ) (آنندراج ).
قثاث . [ ق ِ / ق َ ] (اِخ ) نام جد فرهین بن قرضم که پیش رسول صلی اﷲ علیه و سلم به رسولی آمد و محدثان آن را به فتح خوانند. (منتهی الارب ...