اجازه ویرایش برای هیچ گروهی وجود ندارد

کس

نویسه گردانی: KS
کس . [ ک ُس س ] (معرب ، اِ) مأخوذ از کس فارسی و به معنی آن . ج ، اکساس ، گویند مولده است . (ناظم الاطباء). شرم زن و هو لیس من کلامهم انما هو مولد. (منتهی الارب ). عضو مخصوص زنان است و کسوس جمع آن اسچ و این معرب کس فارسی به تخفیف است . (آنندراج ).
واژه های قبلی و بعدی
واژه های همانند
۷۰ مورد، زمان جستجو: ۰.۴۷ ثانیه
کس ء. [ ک َس ْءْ ] (ع مص ) در پی کسی رفتن و متابعت او کردن . (ناظم الاطباء) (از اقرب الموارد). یقال مر فلان یکساهم ؛ ای یتبعهم . (از اقرب ا...
کس ء. [ ک ُس ْءْ ] (ع اِ) دنباله ٔ چیزی . ج ، اَکساء. || رکب کسأه ؛ برگردن آن افتاد. (ناظم الاطباء) (از اقرب الموارد).
کُس خُل. الف. آدم دیوانه و مجنون و سفیه. (منبع: لغات عامیانه، محمد علی جمالزاده). ب. کسی که کارهای سبک و مسخره انجام دهد به طوری که مورد تمسخر دیگران ...
بیرون آوردن اجباری کیر از کس را گویند.
آن کس . [ ک َ ] (صفت + ضمیر مبهم ) آن آدمی . آن شخص ، به معنی «مَن » عرب : چنین گفت آن کس که پیروز گشت سر بخت او گیتی افروز گشت ... فردوسی ...
بی کس . [ ک َ ] (ص مرکب ) (از: بی + کس ) بی یار و یاور. (ناظم الاطباء) : ازین تخمه بی کس بسی یافتندکه هرگز بکشتنش نشتافتند. فردوسی .ولیکن خ...
ادم نفهم را میگند.
کُس دَس همان کُس دَست است و به فردی گفته می شود که دست و پا جلفتی / بی عرضه باشد.
کُس کِش. قواد. دلّال محبت. (لغات عامیانه بقلم محمد علی جمالزاده). دیّوث . قلتبان. (ناظم الاطباء) (آنندراج ). جاکِش. (ناظم الاطباء). مترادف های این واژ...
انسان بسیار گیج، خنگ، سبک مغز، نفهم، مترادف واژه کسخل
« قبلی ۱ صفحه ۲ از ۷ ۳ ۴ ۵ ۶ ۷ بعدی »
نظرهای کاربران
نظرات ابراز شده‌ی کاربران، بیانگر عقیده خود آن‌ها است و لزوماً مورد تأیید پارسی ویکی نیست.
برای نظر دادن ابتدا باید به سیستم وارد شوید. برای ورود به سیستم روی کلید زیر کلیک کنید.