اجازه ویرایش برای هیچ گروهی وجود ندارد

لم ء

نویسه گردانی: LM ʼ
لم ء. [ ل َم ْءْ ] (ع مص ) دست بر کسی زدن آشکارا و نهان . || تمامی چیزی را گرفتن . || نگریستن . (منتهی الارب ).
واژه های قبلی و بعدی
واژه های همانند
۳۳ مورد، زمان جستجو: ۰.۳۳ ثانیه
لم لم . [ ] (اِ)به لغت مغربی قطف بحری است . (فهرست مخزن الادویه ).
لم لو. [ ل ِ ] (اِخ ) دهی جزء دهستان دَیکلیه ٔبخش هوراند شهرستان اهر، واقع در 24هزارگزی جنوب هوراند و 6هزارگزی شوسه ٔ اهر به کلیبر. کوهستانی ،...
لم سر. [ ل َم ْ م َ س َ ] (اِخ ) ظاهراً همان لمبه سر باشد که قلعتی است به رودبار قزوین از قلاع اسماعیلیه : و پادشاه در لم سر که مشتاة آن ح...
لم . [ل َ ] (اِ) ازملک . پیچکی خاردار در جنگلهای شمالی ایران . نامی که در بهشهر (اشرف ) به وشات دانه دهند. نامی که در نور به تمشک دهند. و ر...
لم . [ ل َ ] (پسوند) مزید مؤخر امکنه : استالم . بالالم . سیاه لم . تلم . دیولی لم . زلم . اعلم (اَلم ).اهلم . || آنجا که چیزی بدانجا فراوان است...
لم . [ ل َ ](اِ) اسم از لم دادن و لم دادن یا لمیدن ، حالتی است میان نشستن و دراز کشیدن برای آسودن . استراحت کردن و آسودن در اصطلاح عامه ...
لم . [ ل َ ] (ع حرف ) حرف نفی . نه . بی . نا. (منتهی الارب ) : یکدم بکش قندیل رابیرون کن اسرافیل راپر برفتر جبریل رانه لا گذار آنجا نه لم ...
لم . [ ل َم م ] (ع مص ) فراهم آوردن چیزی را. (منتهی الارب ). گرد کردن . (تاج المصادر). جمع آوردن با هم . (ترجمان القرآن ). || نیکو گردانیدن...
لم . [ ل ِ م َ ] (ع ق مرکب ) (از: لَِ + م َ، مخفف «ما»ی استفهامیه ) حرف یستفهم به و اصله «ما» وصلت بلام فحذفت الالف . بهر چه .برای چه . چرا...
لم . [ ل ِ ] (ع حرف ) مرادف اَما. الا. اَلیس َ. اَلم . اِم . (دزی ).
« قبلی صفحه ۱ از ۴ ۲ ۳ ۴ بعدی »
نظرهای کاربران
نظرات ابراز شده‌ی کاربران، بیانگر عقیده خود آن‌ها است و لزوماً مورد تأیید پارسی ویکی نیست.
برای نظر دادن ابتدا باید به سیستم وارد شوید. برای ورود به سیستم روی کلید زیر کلیک کنید.