اجازه ویرایش برای هیچ گروهی وجود ندارد

لم ء

نویسه گردانی: LM ʼ
لم ء. [ ل َم ْءْ ] (ع مص ) دست بر کسی زدن آشکارا و نهان . || تمامی چیزی را گرفتن . || نگریستن . (منتهی الارب ).
واژه های قبلی و بعدی
واژه های همانند
۳۳ مورد، زمان جستجو: ۰.۲۸ ثانیه
لم . [ل ِم م ] (اِ) (شاید مأخوذ از لِم َ عربی به معنی چرا) در اصطلاح فارسی زبانان ، سرّ پیشه ای . راز صنعتی . سرّامری : لم ّ این کار پیش فلان ...
لم . [ ل َ] (اِخ ) ۞ چارلز. مؤلف گفتارهای ادبی . انگلیسی . مولد لندن . (1775-1834 م .).
لم . [ ل ُ ] (اِخ ) ۞ نام بخشی از شمال ولایت لیل به فرانسه ، دارای راه آهن و 20684 تن سکنه .
دژ لمبسر یا لمسر که در شمال شهر قزوین و در منطقه الموت در شمال شرقی شهر رازمیان واقع شده‌است و قدمت آن به دوران ساسانیان بازمی‌گردد و در دوره سلجوقیان...
لم یزل .[ ل َ ی َ زَ ] (ع ص مرکب ) آنکه همیشه بوده است . پایدار. جاودان همیشه و پاینده و بی زوال و عبارت از ذات حق تعالی (و لم یزل در اصل...
لم یکن .[ ل َ ی َ ک ُ ] (اِخ ) نام سوره ٔ نودوهشتم قرآن که دارای هشت آیه و مدنی است . نام دیگر آن «بَیِّنه » است .
لم شیر. [ ل َ ] (اِ) شرم مرد(؟).
لم داده . [ ل َ دَ / دِ ] (ن مف مرکب ) نعت مفعولی از لم دادن . لمیده . به راحت به یک سوی بدن نیمه درازکشیده . یک بری برای تمدد اعصاب بر چی...
لم زدن . [ ل َ زَ دَ ] (مص مرکب ) واکشیدن و خوابیدن به فراغت . (برهان ). خفتن به آسایش .
لم زدن . [ ل ُ زَ دَ ] (مص مرکب ) بسیار بودن و در آنجا جنبیدن مانند کرم و خاکشی در آب گندیده . وول زدن (در تداول مردم تهران ).
« قبلی ۱ صفحه ۲ از ۴ ۳ ۴ بعدی »
نظرهای کاربران
نظرات ابراز شده‌ی کاربران، بیانگر عقیده خود آن‌ها است و لزوماً مورد تأیید پارسی ویکی نیست.
برای نظر دادن ابتدا باید به سیستم وارد شوید. برای ورود به سیستم روی کلید زیر کلیک کنید.