اجازه ویرایش برای هیچ گروهی وجود ندارد

مطاع

نویسه گردانی: MṬAʽ
مطاع . [ م ُ ] (ع ص ) اطاعت و فرمانبرداری کرده شده یعنی کسی که مردم اطاعت او کرده باشند و مطیع او شوند. (غیاث ) (آنندراج ). کسی و یا چیزی که مردم مطیع و فرمانبردار وی باشند و اطاعت آن را کنند. (ناظم الاطباء) :
نهم چار بالش در ایوان عزلت
زنم چند نوبت چو میر مطاعی .

خاقانی (دیوان چ سجادی ص 439).


شفیع، مطاع ، نبی کریم
قسیم جسیم نسیم وسیم .

سعدی (گلستان ).


- الشح المطاع ؛ بخل و زفتیی که صاحب آن در منع حقوق مردم مطیع و فرمانبر آن باشد. (ناظم الاطباء).
واژه های قبلی و بعدی
واژه های همانند
۵ مورد، زمان جستجو: ۰.۱۷ ثانیه
ام مطاع . [ اُم ْ م ِ م ُ ] (اِخ ) اسلمیه . از زنان صحابی بوده . رجوع به الاصابة فی تمییز الصحابة ج 8 ص 280 شود.
متاع . [ م َ ] (ع اِ) اخریان و کالا و سود ومنفعت و سامان و هر آنچه حوائج را سودمند باشد. ج ، امتعه . (منتهی الارب ) (آنندراج ) (ناظم الاطباء)....
متاع . [ م ُ ] (ع ص ) (از «ت ی ع ») قی کرده . (منتهی الارب ) (از اقرب الموارد). قی شده و استفراغ شده . (ناظم الاطباء) (از فرهنگ جانسون ).
این واژه عربی است و پارسی آن اینهاست: دَسَن (اوستایی) پَنیا (سنسکریت: پَنی) ویساس (سنسکریت: ویسَس) هاگاد (سنسکریت: بْهاگادهِیا) کالا (پارسی دری)
متاع مخفف مکتب تربیتی اجتماعی عملی است که ایده آن متعاقب تجربیات کودتای ۲۸ مرداد شکل گرفت. سخنرانی مهندس مهدی بازرگان در روز عید فطر سال ۱۳۳۵ اولین فک...
نظرهای کاربران
نظرات ابراز شده‌ی کاربران، بیانگر عقیده خود آن‌ها است و لزوماً مورد تأیید پارسی ویکی نیست.
برای نظر دادن ابتدا باید به سیستم وارد شوید. برای ورود به سیستم روی کلید زیر کلیک کنید.