 
        
            ملا
        
     
    
								
        نویسه گردانی:
        MLA
    
							
    
								
        ملأ. [ م َل ْءْ ] (ع  مص ) پر کردن . (تاج  المصادربیهقی ) (دهار). پر کردن . مَلاءَة. مِلاءَة. (از منتهی  الارب ) (از اقرب  الموارد) (از ناظم  الاطباء).  ||  توانگر و مالدار گردیدن .  ||  زکام زده  گردیدن . (از منتهی  الارب ) (از ناظم  الاطباء).  ||  یاری  دادن  و همراهی  نمودن . (ازمنتهی  الارب ) (از ناظم  الاطباء) (از اقرب  الموارد).
    
							
    
    
    
        
            واژه های همانند
        
        
            
    ۵۵ مورد، زمان جستجو: ۰.۱۴ ثانیه
								
    
    
									
            
										
                
                
                    
											
                        همتای پارسی این دو واژه ی عربی، اینهاست: آشکارا، برابر مردم (دری) هنجشمان hanjaŝmān (پارتی) اشکره aŝkare (اوستایی)***فانکو آدینات 09163657861
                    
										
                 
            
									 
        
            
										
                
                
                    
											
                        باغ  ملا.[ م ُل  لا ] (اِخ ) دهی  است  از دهستان  قلعه  تل  بخش  جانکی  گرمسیر شهرستان  اهواز که  در 18 هزارگزی  شمال  باختری  باغ  ملک  و 7 هزارگزی  ...
                    
										
                 
            
									 
        
            
										
                
                
                    
											
                        باغ  ملا. [ م ُل ْ لا ] (اِخ ) دهی  است  از دهستان  حومه ٔ بخش  مرکزی  شهرستان  بوشهر که در 6 هزارگزی  جنوب  بوشهر بر کنار راه  شوسه ٔ شیراز به  بندر ...
                    
										
                 
            
									 
        
            
										
                
                
                    
											
                        باغ  ملا. [ م ُل ْ لا ] (اِخ ) دهی  است  از دهستان  درآگاه  بخش  سعادت آباد شهرستان  بندرعباس  که  در 98 هزارگزی  شمال  باختری  حاجی آباد بر سر راه  م...
                    
										
                 
            
									 
        
            
										
                
                
                    
											
                        ابن  ملا. [ اِ ن ُ م ُل ْ لا ] (اِخ ) رجوع  به  ابن  منلا شود.
                    
										
                 
            
									 
        
            
										
                
                
                    
											
                        احمد ملا. [ اَ م َ م ُل ْلا ] (اِخ ) رجوع  به  ملاجیون  شود. (معجم  المطبوعات ).
                    
										
                 
            
									 
        
            
										
                
                
                    
											
                        چاه  ملا. [ م ُل ْ لا ] (اِخ ) مؤلف  مرآت  البلدان نویسد «از مزارع  میان  ولایت  حول  و حوش  شهر مشهد مقدس است  که  از آب  قنات  مشروب  میشود و هوایی...
                    
										
                 
            
									 
        
            
										
                
                
                    
											
                        ملا یزغل . [ م ُ ل  لا ی َ غ َ] (اِ مرکب ) آدم  شوریده رنگ  و بد سر و وضع و بدلباس  و کثیف  و ژولیده . (فرهنگ  لغات  عامیانه ٔ جمال زاده ).
                    
										
                 
            
									 
        
            
										
                
                
                    
											
                        گندک  ملا. [ گ ُ دَ م ُل ْ لا ] (اِخ ) دهی  است  از دهستان  برادوست  بخش  صومای  شهرستان  ارومیه  که  در 17500 گزی  جنوب  خاوری  هشتیان  و 1500 گزی  ب...
                    
										
                 
            
									 
        
            
										
                
                
                    
											
                        کانی  ملا. [ م ُ ] (اِخ ) دهی  است  از دهستان  لاهیجان  بخش  حومه ٔ شهرستان  مهاباد واقع در 32هزارگزی  باختر مهاباد و 21500 گزی  خاور شوسه ٔ خانه  به ...