اجازه ویرایش برای هیچ گروهی وجود ندارد

ملا

نویسه گردانی: MLA
ملأ. [ م َل ْءْ ] (ع مص ) پر کردن . (تاج المصادربیهقی ) (دهار). پر کردن . مَلاءَة. مِلاءَة. (از منتهی الارب ) (از اقرب الموارد) (از ناظم الاطباء). || توانگر و مالدار گردیدن . || زکام زده گردیدن . (از منتهی الارب ) (از ناظم الاطباء). || یاری دادن و همراهی نمودن . (ازمنتهی الارب ) (از ناظم الاطباء) (از اقرب الموارد).
واژه های قبلی و بعدی
واژه های همانند
۵۵ مورد، زمان جستجو: ۰.۲۴ ثانیه
همتای پارسی این دو واژه ی عربی، اینهاست: آشکارا، برابر مردم (دری) هنجشمان hanjaŝmān (پارتی) اشکره aŝkare (اوستایی)***فانکو آدینات 09163657861
باغ ملا.[ م ُل لا ] (اِخ ) دهی است از دهستان قلعه تل بخش جانکی گرمسیر شهرستان اهواز که در 18 هزارگزی شمال باختری باغ ملک و 7 هزارگزی ...
باغ ملا. [ م ُل ْ لا ] (اِخ ) دهی است از دهستان حومه ٔ بخش مرکزی شهرستان بوشهر که در 6 هزارگزی جنوب بوشهر بر کنار راه شوسه ٔ شیراز به بندر ...
باغ ملا. [ م ُل ْ لا ] (اِخ ) دهی است از دهستان درآگاه بخش سعادت آباد شهرستان بندرعباس که در 98 هزارگزی شمال باختری حاجی آباد بر سر راه م...
ابن ملا. [ اِ ن ُ م ُل ْ لا ] (اِخ ) رجوع به ابن منلا شود.
احمد ملا. [ اَ م َ م ُل ْلا ] (اِخ ) رجوع به ملاجیون شود. (معجم المطبوعات ).
چاه ملا. [ م ُل ْ لا ] (اِخ ) مؤلف مرآت البلدان نویسد «از مزارع میان ولایت حول و حوش شهر مشهد مقدس است که از آب قنات مشروب میشود و هوایی...
ملا یزغل . [ م ُ ل لا ی َ غ َ] (اِ مرکب ) آدم شوریده رنگ و بد سر و وضع و بدلباس و کثیف و ژولیده . (فرهنگ لغات عامیانه ٔ جمال زاده ).
گندک ملا. [ گ ُ دَ م ُل ْ لا ] (اِخ ) دهی است از دهستان برادوست بخش صومای شهرستان ارومیه که در 17500 گزی جنوب خاوری هشتیان و 1500 گزی ب...
کانی ملا. [ م ُ ] (اِخ ) دهی است از دهستان لاهیجان بخش حومه ٔ شهرستان مهاباد واقع در 32هزارگزی باختر مهاباد و 21500 گزی خاور شوسه ٔ خانه به ...
« قبلی ۱ ۲ ۳ صفحه ۴ از ۶ ۵ ۶ بعدی »
نظرهای کاربران
نظرات ابراز شده‌ی کاربران، بیانگر عقیده خود آن‌ها است و لزوماً مورد تأیید پارسی ویکی نیست.
برای نظر دادن ابتدا باید به سیستم وارد شوید. برای ورود به سیستم روی کلید زیر کلیک کنید.