ملع
نویسه گردانی:
MLʽ
ملع. [ م َ ] (ع مص ) زود رفتن . (تاج المصادر بیهقی ). تیز و سبک رفتن . (منتهی الارب ) (آنندراج ) (از اقرب الموارد): ملعت الناقة فی سیرها؛ تند و سبک رفت آن ماده . (ناظم الاطباء). || از گردن کشیدن پوست گوسفند را. (آنندراج ) (منتهی الارب ): ملعالشاة ملعاً؛ از گردن پوست کند آن گوسپند را. (ناظم الاطباء)(از اقرب الموارد). || مکیدن شتر بچه ٔ جداشده از مادر پستان مادر را. (از اقرب الموارد). || (اِمص ) گردآمدگی به دشمنی بر کسی . (ناظم الاطباء): هم علیه ملع واحد؛ یعنی ایشان بر وی گرد آمدند به دشمنی . (منتهی الارب ) (آنندراج ) (از اقرب الموارد). || سیر سریع و خفیف . (ناظم الاطباء).
واژه های همانند
۵۵ مورد، زمان جستجو: ۰.۱۹ ثانیه
ملأ.[ م َ ل َءْ ] (ع اِ) جماعتی از اشراف مردمان . (دهار). گروه بزرگان . (ترجمان القرآن ). گروه اشراف . (منتهی الارب ) (آنندراج ) (ناظم الاطباء...
ملاء. [ م ُل ْ لا ] (از ع ، ص ) بسیار پر یعنی پر بسیار از علم . مأخوذ از ملؤ، که به معنی پری است چنانکه کُبّار به معنی بسیار بزرگ . فارسیان...
ملاء. [ م ِ ] (ع ص ، اِ) ج ِ مَلی ٔ. (منتهی الارب ) (ناظم الاطباء) (ازاقرب الموارد). رجوع به ملی ٔ شود. || ج ِ مَلاَّن و مَلاَّنة و ملأی [ ...
ملاء. [ م ُ ] (ع اِ) زکام . (منتهی الارب ). زکام و گرانی که از امتلا عارض گردد. (ناظم الاطباء). زکامی که از امتلا عارض گردد. (از اقرب الموار...
ملاء. [ م َ ] (ع مص ) پر شدن . (ناظم الاطباء).
ملاَّء. [ م ُ ل َ ] ۞ (ع ص ، اِ) ج ِ مَلی ٔ . (منتهی الارب ) (ناظم الاطباء) (از اقرب الموارد). رجوع به ملی ٔ شود.
این واژه به تازگی اضافه شده است و هنوز هیچ کسی برای آن معنی ننوشته است. برای اینکه برای این واژه معنی بنویسید
اینجا کلیک کنید.
نیم ملا. [م ُل ْ لا ] (ص مرکب ) که در علم به کمال نرسیده است .- امثال :نیم طبیب بلای جان ، نیم ملا بلای ایمان . (یادداشت مؤلف ).
نام تپه ای است بلند بین روستای خیرک از توابع دشتستان و روستای سرمشهد از توابع شهرستان کازرون که اگر کسی بر فراز آن بایستد می تواند هر دو روستا را مشاه...
همتای پارسی این دو واژه ی عربی، اینهاست: آشکارا، برابر مردم (دری) هنجشمان hanjaŝmān (پارتی) اشکره aŝkare (اوستایی)***فانکو آدینات 09163657861