نشق
نویسه گردانی:
NŠQ
نشق . [ ن َ ] (ع مص ) بوی کردن چیزی را. (از منتهی الارب ) (از آنندراج ). بوی بردن . (تاج المصادر بیهقی ). بوییدن . (از ناظم الاطباء) (از اقرب الموارد) (المنجد). شمیدن . (یادداشت مؤلف ). نَشَق . (آنندراج ) (ناظم الاطباء) (از اقرب الموارد) (المنجد). || در دام آویخته شدن . (از منتهی الارب ) (از آنندراج ) (از اقرب الموارد). بسته شدن درجای . (تاج المصادر بیهقی ). به دامی افتادن که از آن خلاص ممکن نیست . (از اقرب الموارد از الاساس ). در دام افتادن . (از المنجد). گویند: نشق الظبی نشقا. (منتهی الارب ). نَشَق . (آنندراج ) (اقرب الموارد). || (اِ) بوی . (ناظم الاطباء). شم . نَشَق . (المنجد).گویند: هذا ریح مکروهةالنشق ، ای الشم . (آنندراج ).
واژه های همانند
۶ مورد، زمان جستجو: ۰.۰۸ ثانیه
نشق . [ ن َ ش َ ] (ع مص ، اِ) نشق . رجوع به نَشق شود.
نشق . [ ن َ ش ِ ] (ع ص ) آن که چون به کاری درآید در آویزان باشد در وی . (از منتهی الارب ) (آنندراج ). مردی که در کاری افتاده باشد که از آ...
نشق . [ ن ُ ش َ ] (ع اِ) ج ِ نشقة. رجوع به نُشقَة شود.
نشق . [ ن ِ ش َ ] (اِخ ) دهی است از دهستان تیرچائی بخش ترکمان شهرستان میانه ، در 28 هزارگزی مشرق ترکمان و 20 هزارگزی راه تبریز به میانه ،...
نشغ. [ ن ُش ْ ش َ ] (ع ص ، اِ) ج ِ ناشِغ. رجوع به ناشِغ شود.
نشغ. [ ن َ ] (ع مص ) به نیزه زدن . || روان گردیدن آب . || به دست آب خوردن . (از منتهی الارب ) (آنندراج ) (از ناظم الاطباء) (از المنجد) (ا...