اجازه ویرایش برای هیچ گروهی وجود ندارد

نما

نویسه گردانی: NMA
نما. [ ن َ ] (از ع ، اِمص ) ۞ نمو. بالیدگی . (ناظم الاطباء). افزایش . (غیاث اللغات ) (ناظم الاطباء). رشد. بالش . بالندگی . گوالش . گوالیدگی . (یادداشت مؤلف ) :
آنکه همی گندم سازد ز خاک
آن نه خدای است که روح نماست .

ناصرخسرو.


سپهر و عنصر و روح نما را
خدا خوانی چنین کفر است ما را.

ناصرخسرو.


تا چنانکه خواهد بالید ببالد و تمام شود و این بالیدن و فزون شدن را به تازی نشو و نما گویند. (ذخیره ٔ خوارزمشاهی ).
تا بقا مایه ٔ نما باشد
ثقةالملک را بقا باشد.

مسعودسعد.


این چومگس می کند خوان سخن را عفن
وآن چو ملخ می برد کشته ٔ دین را نما.

خاقانی .


هین که اسرافیل وقتند اولیا
مرده را ز ایشان حیات است و نما.

مولوی .


- نشو و نما . رجوع به همین مدخل شود.
|| بالیدن . بلند شدن . (غیاث اللغات ).گوالیدن . برآمدن . افزون شدن . (یادداشت مؤلف ). رجوع به نماء شود.
واژه های قبلی و بعدی
واژه های همانند
۷۳ مورد، زمان جستجو: ۰.۱۱ ثانیه
رحم نما. [ رَ ح ِ ن ُ / ن ِ /ن َ ] (نف مرکب ) نماینده ٔ رحم . نشان دهنده ٔ شکم . || (اِ مرکب ) (اصطلاح پزشکی ) آینه یا دستگاهی که بوسیله ٔ آن ...
روی نما. [ ن ُ / ن ِ / ن َ ] (اِ مرکب )روی نمای . رونما. (آنندراج ) (ناظم الاطباء). هدیه ای که در دیدار نخستین روی عروس بر او دهند : باز و جز با...
قُطب‌نما (به انگلیسی: Compass) وسیله‌ای که با استفاده از میدان مغناطیسی زمین جهت قطب شمال را نشان می‌دهد. پیشینه [ویرایش] چینیان نخستین بار تقریباً در...
پاناروما - تصویر 360 درجه
گاه نما. [ ن ُ / ن ِ / ن َ ] (اِ مرکب ) ساعت . || تقویم . گاه نامه .
طاق نما. [ ن ُ / ن ِ / ن َ ] (اِ مرکب )ایوانی کم عرض که در جلو اطاق سازند. || نمای دیوار بصورت طاق که عرض و پهنائی نداشته باشد.
طیف نما. [ طَ / طِ ن ُ / ن ِ / ن َ ] (نف مرکب ، اِ مرکب ) اسپکترسکپ . ۞ دستگاهی که در تجزیه نور و تحقیق طیف به کار رود.
عکس نما. [ ع َ ن ُ / ن ِ / ن َ ] (نف مرکب ) عکس نماینده . نشان دهنده ٔ تصویر شی ٔ : از جوهر آهن ظلمانی به روزی چند آیینه ای میکند که جوهر مظل...
عیب نما. [ ع َ / ع ِ ن ُ / ن ِ / ن َ ] (نف مرکب ) عیب نماینده . آنچه و آنکه عیب و نقص را بنمایاند : بیش جان را نکنم زنگ زده کآینه عیب نمایست ...
غیب نما. [ غ َ / غ ِ ن ُ / ن ِ / ن َ ] (نف مرکب ) یا غیب نمای . آنچه غیب را نشان دهد. نشان دهنده ٔ نهان . رجوع به غَیب و غیب نمای شود.
« قبلی ۱ صفحه ۲ از ۸ ۳ ۴ ۵ ۶ ۷ ۸ بعدی »
نظرهای کاربران
نظرات ابراز شده‌ی کاربران، بیانگر عقیده خود آن‌ها است و لزوماً مورد تأیید پارسی ویکی نیست.
برای نظر دادن ابتدا باید به سیستم وارد شوید. برای ورود به سیستم روی کلید زیر کلیک کنید.