اجازه ویرایش برای هیچ گروهی وجود ندارد

نما

نویسه گردانی: NMA
نما. [ ن َ ] (از ع ، اِمص ) ۞ نمو. بالیدگی . (ناظم الاطباء). افزایش . (غیاث اللغات ) (ناظم الاطباء). رشد. بالش . بالندگی . گوالش . گوالیدگی . (یادداشت مؤلف ) :
آنکه همی گندم سازد ز خاک
آن نه خدای است که روح نماست .

ناصرخسرو.


سپهر و عنصر و روح نما را
خدا خوانی چنین کفر است ما را.

ناصرخسرو.


تا چنانکه خواهد بالید ببالد و تمام شود و این بالیدن و فزون شدن را به تازی نشو و نما گویند. (ذخیره ٔ خوارزمشاهی ).
تا بقا مایه ٔ نما باشد
ثقةالملک را بقا باشد.

مسعودسعد.


این چومگس می کند خوان سخن را عفن
وآن چو ملخ می برد کشته ٔ دین را نما.

خاقانی .


هین که اسرافیل وقتند اولیا
مرده را ز ایشان حیات است و نما.

مولوی .


- نشو و نما . رجوع به همین مدخل شود.
|| بالیدن . بلند شدن . (غیاث اللغات ).گوالیدن . برآمدن . افزون شدن . (یادداشت مؤلف ). رجوع به نماء شود.
واژه های قبلی و بعدی
واژه های همانند
۷۳ مورد، زمان جستجو: ۰.۲۲ ثانیه
قبله نما. [ ق ِ ل َ / ل ِ ن ُ /ن ِ / ن َ ] (اِ مرکب ) قطب نما. آلتی است دارای عقربه ٔفلزی که بدان قبله را معین نمایند. قطب نمائی که بدان تع...
معادل کلمه milestone میباشد.این واژه در مباحث کنترل پروژه گویای برهه ی زمانی خاصی از پروژه می باشد.
به تابلوی بزرگی گفته می‌شود که فضای مناسبی برای نصب آگهی را در اختیار دولت، صنعتگران و عرضه کنندگان کالا میگذارد. و در اصل به هر فضای خارجی که امکان ن...
(از برنهاده‌های فرهنگستان زبان برای اینفوگراف است). داده‌نمایی به نمایش داده‌ها با بهره‌گیری از چند نمودار و نگاره در غالب یک تصویر گفته می‌شود. داده...
بیلبورد یا آگهی‌نما[۱] (مصوبه فرهنگستان زبان)، به تابلوی بزرگی گفته می‌شود که فضای مناسبی برای نصب آگهی را در اختیار دولت، صنعتگران و عرضه کنندگان کال...
شتاب نما. [ ش ِ ن َ / ن ِ / ن ُ ] (نف مرکب ) آنکه نماید که می شتابد. متظاهر به شتافتن . شتاب نماینده . || (اِ مرکب ) آلتی است به شکل ساعت که...
شمال نما. [ ش َ / ش ِ / ش ُ ن ُ / ن ِ / ن َ ] (نف مرکب ) نماینده و نشان دهنده ٔ شمال . || (اِ مرکب ) قطب نما. (ناظم الاطباء). رجوع به قطب نما ش...
صورت نما. [ رَ ن ُ / ن ِ / ن َ ] (نف مرکب ) نماینده ٔ صورت . نشان دهنده ٔ صورت از جلا و صافی : صورت نمای شد رخ خاقانی از سرشک رخسار او نگر صنما ...
دوست نما. [ ن َ / ن ِ / ن ُ ] (نف مرکب ) دوست نمای .- امثال : دشمن دوست نما را نتوان کرد علاج .رجوع به دوست نمای شود.
دانش نما. [ ن ِ ن ِ ] (نف مرکب ) نماینده ٔ دانش . نشان دهنده ٔ دانش . عرضه کننده ٔ علم . || نشان دهنده ٔ میزان معلومات و اطلاعات .
« قبلی ۱ ۲ ۳ صفحه ۴ از ۸ ۵ ۶ ۷ ۸ بعدی »
نظرهای کاربران
نظرات ابراز شده‌ی کاربران، بیانگر عقیده خود آن‌ها است و لزوماً مورد تأیید پارسی ویکی نیست.
برای نظر دادن ابتدا باید به سیستم وارد شوید. برای ورود به سیستم روی کلید زیر کلیک کنید.