اجازه ویرایش برای هیچ گروهی وجود ندارد

نما

نویسه گردانی: NMA
نما. [ ن َ ] (از ع ، اِمص ) ۞ نمو. بالیدگی . (ناظم الاطباء). افزایش . (غیاث اللغات ) (ناظم الاطباء). رشد. بالش . بالندگی . گوالش . گوالیدگی . (یادداشت مؤلف ) :
آنکه همی گندم سازد ز خاک
آن نه خدای است که روح نماست .

ناصرخسرو.


سپهر و عنصر و روح نما را
خدا خوانی چنین کفر است ما را.

ناصرخسرو.


تا چنانکه خواهد بالید ببالد و تمام شود و این بالیدن و فزون شدن را به تازی نشو و نما گویند. (ذخیره ٔ خوارزمشاهی ).
تا بقا مایه ٔ نما باشد
ثقةالملک را بقا باشد.

مسعودسعد.


این چومگس می کند خوان سخن را عفن
وآن چو ملخ می برد کشته ٔ دین را نما.

خاقانی .


هین که اسرافیل وقتند اولیا
مرده را ز ایشان حیات است و نما.

مولوی .


- نشو و نما . رجوع به همین مدخل شود.
|| بالیدن . بلند شدن . (غیاث اللغات ).گوالیدن . برآمدن . افزون شدن . (یادداشت مؤلف ). رجوع به نماء شود.
واژه های قبلی و بعدی
واژه های همانند
۷۳ مورد، زمان جستجو: ۰.۱۶ ثانیه
اندیشه نما. [ اَ ش َ / ش ِ ن ِ ] (نف مرکب ) کنایه ازچهره ٔ بغایت باصفا و پاکیزه که اندیشه ای در آن بنماید و این ادعا و مبالغه است . (آنندراج ...
خورشید نما. {خُ. نَ}. (ص. مر. فا.). رخشان چون خورشید. خور وَش. آنکه چهره ای چون خورشید تابان و رخشان دارد. تابنده و نورانی چون خورشید. ماه خورشید نَما...
این واژه به تازگی اضافه شده است و هنوز هیچ کسی برای آن معنی ننوشته است. برای اینکه برای این واژه معنی بنویسید اینجا کلیک کنید.
سیستوسکوپ
خواب نما شدن . [ خوا / خا ن ُ / ن َ / ن ِ ش ُ دَ ](مص مرکب ) بخواب آمدن . حادثه یا واقعیتی برؤیای آدمی آمدن . در خواب امری در رؤیای انسان ...
باغ جهان نما. [ غ ِ ج َ ن ِ ] (اِخ ) باغی است در جان صبوی [ شمال ] شیراز به مسافت یک میل که کریم خان زند در حدود 1180 هَ . ق . بنا کرد. (از...
جام جهان نما. [ م ِ ج َ/ ج ِ ن ُ / ن ِ / ن َ ] (اِخ ) جام جم . جامی که همه ٔ عالم در آن نموده میشد. دکتر معین در مقاله ٔ خود به عنوان «جام ج...
جام گیتی نما. [ م ِ ن ُ / ن ِ / ن َ ] (اِخ ) جام جم . جام کیخسرو. جام جهان نما. جامی که تمام احکام و حوادث نجومی در آن درج بوده است : کن...
کاخ جهان نما. [ خ ِ ج َ ن ُ / ن ِ / ن َ ] (اِخ ) ازابنیه ٔ دوره ٔ صفوی . در گزارشهای باستان شناسی ج 3 آمده : عمارت منهدم شده ٔ جهان نما از ابنی...
خشتک نما نشستن . [ خ ِ ت َ ن ُ / ن ِ / ن َ ش َ ت َ ] (مص مرکب ) نشستن آنگونه ای که خشتک شلوار نشیننده نمایان باشد.
« قبلی ۱ ۲ ۳ ۴ ۵ ۶ صفحه ۷ از ۸ ۸ بعدی »
نظرهای کاربران
نظرات ابراز شده‌ی کاربران، بیانگر عقیده خود آن‌ها است و لزوماً مورد تأیید پارسی ویکی نیست.
برای نظر دادن ابتدا باید به سیستم وارد شوید. برای ورود به سیستم روی کلید زیر کلیک کنید.