اجازه ویرایش برای هیچ گروهی وجود ندارد

وو

نویسه گردانی: WW
وو. [ وَ ] (حرف ) حرف واو را گاه گویند. (منتهی الارب ). لغتی است در واو. (اقرب الموارد) :
دیلمی وار کند هزمان دراج غوی
بر سر هر پرش از مشک نگاریده ووی ۞ .

منوچهری .


واژه های قبلی و بعدی
واژه های همانند
۲,۱۶۷ مورد، زمان جستجو: ۱.۱۷ ثانیه
سیر در آفاق و انفس، یعنی تفکر در لطایف وجود آدمی و مشاهدة دقایق هستی، مطلبی است که به صورتهای مختلف در نوشته‎های دانشمندان اسلامی مطرح شده است. الف ...
این واژه به تازگی اضافه شده است و هنوز هیچ کسی برای آن معنی ننوشته است. برای اینکه برای این واژه معنی بنویسید اینجا کلیک کنید.
این واژه به تازگی اضافه شده است و هنوز هیچ کسی برای آن معنی ننوشته است. برای اینکه برای این واژه معنی بنویسید اینجا کلیک کنید.
در نظریۀ کوانتمی میدان معادل با normal ordered یا Wick ordering می باشد. هنگامی که حاصل ضرب عملگرهای آفرینش و نابودی به گونه ای نوشته شود که همۀ عملگر...
این واژه به تازگی اضافه شده است و هنوز هیچ کسی برای آن معنی ننوشته است. برای اینکه برای این واژه معنی بنویسید اینجا کلیک کنید.
این واژه به تازگی اضافه شده است و هنوز هیچ کسی برای آن معنی ننوشته است. برای اینکه برای این واژه معنی بنویسید اینجا کلیک کنید.
الحق و الانصاف . [ اَ ح َق ْ ق ُ وَل ْ اِ ] (ع اِ مرکب ) حق و داد. حقیقت و عدالت . || (ق مرکب ) در تداول عامه ، براستی و از روی انصاف . راست...
اﷲ و لبیک کردن . [ اَل ْ لا هَُ ل َب ْ ب َ / ب ِ ک َ دَ ](مص مرکب ) تضرع و زاری کردن . و رجوع به لبیک شود.
ان کان و لابد. [ اِ کان َ وَ ب ُدْ دَ ] (ع جمله ٔ شرطیه ، ق شرطی ) در صورت لزوم . در صورت ناچاری . اگر چاره ای نیست .
ای داد و بیداد. [ اَ / اِ دُ ] (ترکیب عطفی ، صوت مرکب ) شبه جمله ، برای اظهار حسرت و پشیمانی .
نظرهای کاربران
نظرات ابراز شده‌ی کاربران، بیانگر عقیده خود آن‌ها است و لزوماً مورد تأیید پارسی ویکی نیست.
برای نظر دادن ابتدا باید به سیستم وارد شوید. برای ورود به سیستم روی کلید زیر کلیک کنید.