اجازه ویرایش برای هیچ گروهی وجود ندارد

وو

نویسه گردانی: WW
وو. [ وَ ] (حرف ) حرف واو را گاه گویند. (منتهی الارب ). لغتی است در واو. (اقرب الموارد) :
دیلمی وار کند هزمان دراج غوی
بر سر هر پرش از مشک نگاریده ووی ۞ .

منوچهری .


واژه های قبلی و بعدی
واژه های همانند
۲,۱۳۸ مورد، زمان جستجو: ۰.۹۴ ثانیه
چین و شکن . [ ن ُ ش ِ ک َ ] (ترکیب عطفی ، اِ مرکب ) نورد و شکنج . رجوع به چین و رجوع به شکن شود.
چین و چروک . [ ن ُچ ُ ] (اِ مرکب ، از اتباع ) چین و چوروک . چین و شکن . با شکن و نورد بسیار. با کیس و نورد و شکنج بسیار.
چین و چگل . [ ن ُ چ َ گ ِ ] (اِخ ) سرزمین چین (ترکستان شرقی ) و ناحیه ٔ چگل (در ماوراءالنهر) و در تداول شاعران قدیم این دو نام پیاپی آید : ...
چیت و پیت . [ ت ُ ] (اِ مرکب ، از اتباع ).
چنگ و چلب . [ چ َ گ ُ چ َ ل َ ] (ترکیب عطفی ، اِ مرکب ) ظاهراً بمعنی شور و غوغا و هیاهو و امثال آن است : می زدگان را گلاب باشد قطره ٔ شراب باش...
چنگ و شنگ . (ترکیب عطفی ،اِ مرکب ) چنگ کلنگ ۞ باشد و شنگ درختی است بی برگ و چوبی سخت دارد : ای تو چو شنگی که همچو شنگ کنی چنگ وی تو چو...
چوب و چماق . [ ب ُ چ ُ ] (ترکیب عطفی ، از اتباع ) (یادداشت مؤلف ). رجوع به چوب و رجوع به چماق شود.- چوب و چماق همراه داشتن یا با چوب و...
ژند و استا. [ ژَ دُ اُ ] (اِخ ) ژند و اُست . اوستا نام کتاب مقدس زرتشتیان و ژند یا زند شرح آن است . رجوع به هریک از این دو کلمه و «ژند و اُس...
زن و شوهری . [ زَ ن ُ ش َ / شُو هََ ] (حامص مرکب ) مواصلت . آرامش جفت با جفت . (یادداشت بخط مرحوم دهخدا) : ویرا [ عباسه را ] بتو دهم به زنی ...
زل و زنده . [ زِ ل ُ زِدَ / دِ ] (ترکیب عطفی ، اِ مرکب ) در هشتادسالگی زل و زنده است . (یادداشت بخط مرحوم دهخدا). در تداول ، سرخوش و توانا و ع...
نظرهای کاربران
نظرات ابراز شده‌ی کاربران، بیانگر عقیده خود آن‌ها است و لزوماً مورد تأیید پارسی ویکی نیست.
برای نظر دادن ابتدا باید به سیستم وارد شوید. برای ورود به سیستم روی کلید زیر کلیک کنید.