اجازه ویرایش برای هیچ گروهی وجود ندارد

هاجی

نویسه گردانی: HAJY
هاجی . (ع ص ) هجوکننده . (منتهی الارب ) (آنندراج ) (ناظم الاطباء). هجوگوی . || حروف مقطعات خواننده .(منتهی الارب ) (آنندراج ) (ناظم الاطباء). هجی کننده .
واژه های قبلی و بعدی
واژه های همانند
۲۳۳ مورد، زمان جستجو: ۰.۱۷ ثانیه
حاجی گرای . [ ] (اِخ ) پسر تاش تیمور و برادرزاده ٔ الغمحمد، اولین خان قرم . او از سال 823 تا 871 هَ . ق . مقام خانی داشت . رجوع به طبقات سلاطین...
حاجی محله . [ م َ ح َل ْ ل َ ] (اِخ ) موضعی کنار راه چالوس به شهسوار، میان ولی آباد و شهسوار، در 455500 گزی تهران . رجوع به سفرنامه ٔ مازندران...
حاجی محمد. [ م ُ ح َم ْ م َ ] (اِخ ) شاعری از رجال دربار همایون شاه پادشاه هندوستان . بیت ذیل از اوست :صد آرزوست در دل تنگم گره ز دوست دل ...
حاجی محمد. [ م ُ ح َم ْ م َ ] (اِخ ) (امیر...) غناشیرین از امرا و بزرگان زمان میرزا سلطان محمدبن بایسنقر است . صاحب حبیب السیر گوید: «و امیر حاج...
حاجی یوسف . [ س ِ ] (اِخ ) قاضی به قول صاحب حبیب السیر «از جمله ٔ امرا و مقربان دایمسیک خان بود و از دوازده دیوان پادشاهی یکی تعلق به او ...
حاجی داود. (اِخ ) نام محلی است در مشرق شط فرات ، در مقابل جوادیه .
حاجی دیلا. (اِخ ) نام قریه ای است از قراء لاریجان . رجوع به سفرنامه ٔ استرآباد و مازندران رابینو ص 115 شود.
حاجی خلیل . [ خ َ ] (اِخ ) رجوع به حبط ج 2 ص 228 شود.
حاجی خلیل .[ خ َ ] (اِخ ) نام محلی است در شمال غربی ارمینیه .
حاجی حمزه . [ ح َ زَ ] (اِخ ) قریه ای است بزرگ مرکز ناحیتی مرکب از هشت قریه در حدود ولایت قسطمونی در شمال غربی آماسیه بر ساحل رود قزل آی...
« قبلی ۱ ۲ ۳ ۴ صفحه ۵ از ۲۴ ۶ ۷ ۸ ۹ ۱۰ بعدی »
نظرهای کاربران
نظرات ابراز شده‌ی کاربران، بیانگر عقیده خود آن‌ها است و لزوماً مورد تأیید پارسی ویکی نیست.
برای نظر دادن ابتدا باید به سیستم وارد شوید. برای ورود به سیستم روی کلید زیر کلیک کنید.