هزم
نویسه گردانی:
HZM
هزم . [ هََ ] (ع مص ) مهربانی کردن بر کسی . (منتهی الارب ). || انگشت خلانیدن در چیزی چنانکه مخاکچه پیدا آید. || زدن ِ کسی کسی را چنانکه مابین سرینش درآید و برآید ناف او. || چیزی از حق کسی بازشکستن . || بانگ کردن کمان . || چاه کندن . (منتهی الارب ) (از اقرب الموارد). || شکستن لشکر و دشمن را. (منتهی الارب ). لشکر شکستن . (ترجمان علامه ٔ جرجانی ترتیب عادل بن علی ). شکستن لشکر. (تاج المصادر بیهقی ) (مصادراللغه ٔ زوزنی ). شکستن دشمن را. (اقرب الموارد). و رجوع به هزیمت شود. || (ص ، اِ) اسب منقاد و رام .(منتهی الارب ). || زمین نشیب هموار. (منتهی الارب ). زمین سخت . (معجم البلدان ). زمین استوار. (اقرب الموارد). || ابر تنک بی آب . (منتهی الارب ). ابر رقیق بی آب . (اقرب الموارد). || هزم الضریع؛ ریزه شکسته از گیاه شبرق . ج ، هزوم . || ج ِ هزمة. (منتهی الارب ). رجوع به هزمة شود.
واژه های همانند
۵۲ مورد، زمان جستجو: ۰.۳۱ ثانیه
حزم سعیف . [ ح َ م ُ س َ ] (اِخ ) نام موضعی است . (مراصد الاطلاع ). و ظاهراً تصحیف «شعبعب » باشد. رجوع به حزم شعبعب شود.
هضم رابع. [ هََ م ِ ب ِ ] (ترکیب وصفی ، اِ مرکب ) آخرین مرحله ٔ هضم و گوارش غذا در بدن . (یادداشت مؤلف ) : چون به اندامها رسد اندر هر اندامی...
حزم خزازی . [ ح َ م ُ خ َزْ زا ] (اِخ )نام جائیست که درشعر ابن رقاع بنقل ازهری آمده است . (معجم البلدان ).
حزم شعبعب . [ ح َ م ُ ] (اِخ ) نام جائی است که در شعر آمده است : تبصّر خلیلی هل تری من ظعائن سوا لک نقباً بین حزمی شعبعب فریقان منهم ج...
حزم عصیان . [ ح َ م ُ ] (اِخ ) موضعی است نزدیک حزم النمیرة از بلاد ضباب . (معجم البلدان ).
حزم عنیزة. [ ح َ م ُ ع ُ ن َ زَ ] (اِخ ) نام موضعی است . شاعر گوید : لیالی ترعی الحزم حزم عنیزةالی الصلب یندی روضه فهو بارح .(معجم البلدان...
حزم الضباب . [ ح َم ُض ْ ض َ ] (اِخ ) طائفه ای از ولد عمروبن معاویةبن کلاب باشند. (معجم البلدان ). و رجوع به حزم ابیض شود.
حزم النمیرة. [ ح َ م ُن ْ ن ُ م َ رَ ] (اِخ ) تصغیر نمرة و نمرة برد یمانی باشد. اصمعی گوید: حزم النمیرة نزدیک ضریة ابیض و در آنجا آبی است که آن...
حزم الرقاشی . [ ح َ م ُرْ رَ ] (اِخ ) نام جائیست و در شعر آمده است . (معجم البلدان ).
حزم و احتیاط. [ ح َ م ُ اِ ] (ترکیب عطفی ) حزم . احتیاط. رجوع به این دو کلمه و رجوع به مجموعه ٔ مترادفات ص 122 شود.