هم ء
نویسه گردانی:
HM ʼ
هم ء. [ هََ م ْءْ ] (ع مص ) دریدن جامه را و کهنه کردن . (منتهی الارب ) (از اقرب الموارد).
واژه های همانند
۳۸۹ مورد، زمان جستجو: ۰.۳۶ ثانیه
زن برادر شوهر، جاری، امبجین، زن ایور
این واژه از دو کلمه هم و آوری به معنی آوردن چیزی همانند خود یا تولید مثل می باشد.
هم وردا. (ریاضیات و فیزیک) ( هم + وردا ) مترادف واژۀ انگلیسی «covariant».
مثال: مشتق هم وردا = Covariant derivative
رجوع شود به پاد وردا.
این واژه به تازگی اضافه شده است و هنوز هیچ کسی برای آن معنی ننوشته است. برای اینکه برای این واژه معنی بنویسید
اینجا کلیک کنید.
هم نشین . [ هََ ن ِ ] (نف مرکب ) هم نشین . هم نشست . (یادداشت مؤلف ). دو تن که با هم یک جا نشسته و مصاحب باشند. (برهان ) : ای پسندیدگان خسر...
این واژه به تازگی اضافه شده است و هنوز هیچ کسی برای آن معنی ننوشته است. برای اینکه برای این واژه معنی بنویسید
اینجا کلیک کنید.
هم و غم . [ هََ م ْ م ُ غ َ م م / غ َ ] (ترکیب عطفی ، اِ مرکب ) غصه واندوه . غم و اندوه . رجوع به هم و ترکیبات آن شود.
هم وثاقی . [ هََوُ ] (حامص مرکب ) هم خانه بودن . مجاورت : مسیحای مجرد را برازدکه با خورشید سازد هم وثاقی .حافظ.