۱۱۳ مورد، زمان جستجو: ۰.۵۹ ثانیه
چوب بر. [ ب ُ ] (نف مرکب ) که چوب برد. که قطع چوب کند. که چوب از هم جدا کند به اره و جز آن .
چوب پا. (ص مرکب ) که پا از چوب دارد. || (اِ مرکب ) چوب بلند باریک که ضمائم چوبی با میخ بر آن کوفته شده و این ضمائم محل اتکاء پاهاست ...
چوب پر. [ پ َ ] (اِ مرکب ) چوبی کوتاه که بر سر آن دسته ای از پر نرم بندند و استوار کنند و باآن گرد از ظروف بلورین و چینی و چراغها و غیره بگ...
چوب باز. (نف مرکب ) که چوب بازد. که با چوب بازی کند. || (اِ)جوزق . معرب گوزه ، غلاف پنبه که هنوز پنبه از آن برنیاورده باشند و بفارسی گ...
چوب پوش . (نف مرکب ) پوشنده ٔ چوب . || (ن مف مرکب ) از چوب پوشیده شده . پوشیده از چوب . مستور و پنهان در چوب . صفت سقفی که با تیرهای چوبی ...
چوب بری . [ ب ُ ] (حامص مرکب ) عمل چوب بر. قطع کردن چوب . || (اِ مرکب ) محل بریدن چوب . جائی که بوسیله ٔ اره یا ماشین چوب ها را میبرند و قط...
چوب بست . [ ب َ ] (اِ مرکب ) چوبهایی که با هم بسته بنایان بر آن بنشینند و تعمیر و کاه گل کنند. (آنندراج ) (از فرهنگ نظام ). داربست . خو. چوبه...
چوب بست . [ ب َ ] (اِخ ) دهی است از دهستان مشهد گنج افروز بخش مرکزی شهرستان بابل . در 14 هزارگزی جنوب بابل .165 تن سکنه دارد. از رودخانه ٔ س...
جلو چوب . [ ج َ ] (اِمرکب ) سیخ کباب چوبین باشد و بکسر اول و ضم اول هم گفته اند. (برهان ) (ناظم الاطباء). رجوع به جلو شود.
اله چوب . [ اَ ل َ / ل ِ ] (اِ مرکب ) همان آلاچیق یا الاچیق است ، و اصل کلمه ٔ الاچیق همین اله چوب است ، چوب به چوق و چیق تصحیف یافته .- ا...