اجازه ویرایش برای همه اعضا

آور

نویسه گردانی: ʼAWR
آوَر (اوستایی) در گمراهی ـ ضلالت بودن، منحرف شدن یا کردن
واژه های قبلی و بعدی
واژه های همانند
۱۰۵ مورد، زمان جستجو: ۰.۱۴ ثانیه
نام آور. [ وَ ] (اِخ ) دهی است از دهستان مرکزی بخش فیروزکوه شهرستان دماوند، در 8 هزارگزی مغرب فیروزکوه واقع است . منطقه ای کوهستانی و سردس...
نان آور. [ وَ ](نف مرکب ) در تداول ، آنکه معاش اهل خانه را متحمل است . رئیس خانواده که معاش اعضای آن بعهده ٔ اوست . پدرخانواده . شوهر. رئی...
نقل آور. [ ن ُ وَ ] (نف مرکب ) آنکه نقل ها را سربه راه سازد در بزم شراب . (آنندراج ) (از بهار عجم ).
ننگ آور. [ ن َ وَ ] (نف مرکب ) موجب ننگ و زشتی . باعث بدنامی و رسوائی و شرمندگی . مایه ٔ سرافکندگی .
نوش آور. [ نو، وَ ] (ص مرکب ) ۞ گلبرگی است که دارای نوش است . (لغات فرهنگستان ).
نیم آور. [ وَ] (اِخ ) نام محله ای است در اصفهان . (ناظم الاطباء).
نوبه آور. [ ن َ / نُو ب َ / ب ِ وَ ] (نف مرکب ) تب خیز.تب آور. که تب لرز آرد. که باعث ابتلای به نوبه است .
نکبت آور. [ ن ِ ب َ وَ ] (نف مرکب ) که مایه ٔ فقر و ذلت و بدبختی است . که موجب نکبت و خواری است .
نفرت آور. [ ن ِ رَ وَ ] (نف مرکب ) نفرت آورنده . که تولید اشمئزاز و دل زدگی و تنفر کند.ناپسند. مکروه . ناخوشایند. موجب بیزاری و رمیدگی .
نامه آور. [ م َ / م ِ وَ ] (نف مرکب ) کسی که مکتوب می آورد. پیک . قاصد. (ناظم الاطباء). آورنده ٔ نامه . نامه آورنده . نامه بر.
« قبلی ۱ ۲ ۳ ۴ صفحه ۵ از ۱۱ ۶ ۷ ۸ ۹ ۱۰ بعدی »
نظرهای کاربران
نظرات ابراز شده‌ی کاربران، بیانگر عقیده خود آن‌ها است و لزوماً مورد تأیید پارسی ویکی نیست.
برای نظر دادن ابتدا باید به سیستم وارد شوید. برای ورود به سیستم روی کلید زیر کلیک کنید.