اجازه ویرایش برای همه اعضا

آور

نویسه گردانی: ʼAWR
آوَر (اوستایی) در گمراهی ـ ضلالت بودن، منحرف شدن یا کردن
واژه های قبلی و بعدی
واژه های همانند
۱۰۵ مورد، زمان جستجو: ۰.۱۶ ثانیه
میده آور. [ م َ دَ / م ِ دِ وَ ] (نف مرکب ) آورنده ٔ سفره . رجوع به میده شود.
میوه آور. [ می وَ / وِ وَ ] (نف مرکب ) درخت یا گیاه که بر دهد. درختی که میوه می دهد. درخت بارآور. مثمر. (ناظم الاطباء) : درخت میوه آور شد ز...
مژده آور. [ م ُ دَ /دِ وَ ] (نف مرکب ) مخفف مژده آورنده . مژده ده . مژده ور. مبشر.که خبر خوش می آورد. که بشارت میدهد. بشیر.
ملال آور. [ م َ وَ ] (نف مرکب ) به ستوه آورنده . آنچه ملال و دلتنگی آورد. آنچه موجب ضجرت و آزردگی خاطر گردد. ملال انگیز.
این واژه به تازگی اضافه شده است و هنوز هیچ کسی برای آن معنی ننوشته است. برای اینکه برای این واژه معنی بنویسید اینجا کلیک کنید.
پیام آور. [ پ َوَ ] (نف مرکب ) رسول . آنکه واسطه ٔ ابلاغ سخنی و گفتاری از کسی بدیگری باشد خواه زبانی و خواه بنوشته . پیغام آور. قاصد. (شعوری...
خنده آور. [ خ َ دَ / دِ وَ ] (نف مرکب ) خنده آورنده . مضحک . مسرت انگیز. (ناظم الاطباء).
خواب آور. [خوا / خا وَ ] (نف مرکب ) خواب آورنده . مُنَوِّم . (یادداشت بخط مؤلف ). || مخدِّر. بیهوش کننده .
دانش آور.[ ن ِ وَ ] (نف مرکب ) آورنده ٔ دانش . حامل علم . عرضه کننده ٔ دانش و علم و فضل . عالم . دانشمند : آن دانش آوری که رزین فهم فیلسوف در ...
دنبه آور. [ دُم ْ ب َ / ب ِ وَ ] (نف مرکب ) الیانه . الیاء (در مؤنث ). آلی . اَلی ّ. الیان (در مذکر): نعجة الیانة؛ میش دنبه آور. بزرگ دنبه . کلان ...
« قبلی ۱ ۲ ۳ ۴ ۵ صفحه ۶ از ۱۱ ۷ ۸ ۹ ۱۰ بعدی »
نظرهای کاربران
نظرات ابراز شده‌ی کاربران، بیانگر عقیده خود آن‌ها است و لزوماً مورد تأیید پارسی ویکی نیست.
برای نظر دادن ابتدا باید به سیستم وارد شوید. برای ورود به سیستم روی کلید زیر کلیک کنید.