ثعالبی
نویسه گردانی:
ṮʽALBY
ثعالِبی، ابومنصور عبدالملک بن محمد نیشابوری (350-429ق/961-1038م)، ادیب، لغتشناس و یکی از بزرگترین گزیدهنگاران شعر و نثر عربی، و به قول برخی، ناقد زبردست. نویسندگان کهن با آنکه در ثعالبی به چشم شخصیتی بزرگ مینگریستند، دربارۀ زندگیاش، چندان اطلاعی به دست ندادهاند. شاگردش باخرزی (د 467ق) و نیز حصری (د 453ق) که بسیار به زمان او نزدیک بود، و بعدها ابن بسام (د 542 ق) و ابن انباری (د 577 ق) و دیگران به برخی جملات ستایشآمیز دربارۀ او بسنده کردهاند. کلاعی (سدۀ 6 ق) اولین فهرست بزرگ کتابهای او را داده (21 کتاب)، و بعدها در سدۀ 8 ق، صفدی و ابن شاکر کتبی و ابن قاضی شهبه فهرستهای تقریباً مشابهی شامل 70-80 کتاب از او عرضه کردهاند. با توجه به کمبود منابع بود که جادر کوشید شرح زندگی ثعالبی را از درون آثارش بیرون کشد.
نخستین کتاب جادر، الثعالبی نام داشت که در 1967م منتشر شد. وی در کتاب دوم، الثعالبی ناقداً وادیباً (1411ق/1991م) کوشید از وی ادیبی ناقد بسازد. جالب آنکه 3 سال پیش از اثر دوم جادر، پژوهشگری دیگر به نام حامد خطیب، به هنر نقادی ثعالبی توجه خاص ورزید و کتابی با عنوان «ثعالبی در مقام ناقد» منتشر کرد (= الثعالبی... ناقداً فی یتیمة الدهر). به زبان فارسی نیز، کتاب جاحظ نیشابور از محمدباقر حسینی در 1382ش منتشر شده است.
وی که نمیدانیم عربنژاد بوده، یا ایرانی نژاد (نک : جادر، 20-21 که در این باره حساسیت نشان میدهد)، گویا در خانوادهای تنگدست پرورش یافت، زیرا بیشتر برآناند که پدرش پردازنده و فروشندۀ پوست روباه بود، اما ابن خلکان (3/180) و همۀ کسانی که از او تقلید کردهاند، خود وی را پوستپرداز خواندهاند.
1. Catalogus…
در ثمار القلوب ثعالبی (ص 498-499، نیز نک : دیوان، 28-29) شاعری به ثروت از دست رفته خود اشاره میکند و ناجی آن را از خود ثعالبی، و در نتیجه او را ثروتمند پنداشته است (مقدمه بر التوفیق...، 5-6).
در هر حال او در کودکی از دانشآموزی محروم نماند، زیرا در جوانی در شهر خود نیشابور به کار آموزگاری پرداخت (صفدی، 19/197؛ جادر، 23؛ نیز EI2, X/426). در آن زمان نیشابور را تا 384ق/994م، سامانیان که مرکز حکومتشان بخارا بود، در اختیار داشتند. ثعالبی احتمالاً همانجا به خدمت استادش ابوبکر خوارزمی (323-383ق) میرسید (ابن انباری، 315) و شاید به واسطۀ همو بود که به خاندان بسیار نیرومند آل میکال پیوست و با ابوالفضل عبیدالله میکالی (د 436ق) دوستی دیرپایی برقرار کرد، از کتابخانۀ بزرگ او بهرۀ بسیار برد و حتى با او به نوعی تألیف مشترک نیز دست زد (مثلاً المنتحل که شاید نگارش مشترک باشد، نک : صفدی، 19/196) و حدود 5 کتاب نیز برای او نگاشت (نک : دنبالۀ مقاله، فهرست کتابها). حصری مجموعهای از نامههایی را که این دو رد و بدل کردهاند، آورده است (1/131-133، 501-502، 2/955؛ قس: جادر، 25). از دیگر دوستان مشهور او میتوان از ابن مرزبان (د ح 420ق)، پدر باخرزی مؤلف دمیة که با ثعالبی همسایه و دوست بود و با هم کتاب رد و بدل میکردند (نک : ه د، باخرزی) و ابوالفتح بستی (ه م) نام برد (نک : ژیلیو، 492).
بنا به نظر جادر وی در 377ق نیشابور را ترک کرده، و چندی بعد به بخارا پایتخت کشور سامانیان روی آورده بود (ص 27). او خود گوید (یتیمة...، 4/195) که آنجا، در 382ق (زمان نوح سامانی) با ابوطالب مأمون (نوادۀ خلیفه مأمون) دوست شد، اما این خلیفهزاده سال بعد درگذشت و ثعالبی نیز بخارا را که رو به آشوب گذاشته بود، ترک کرد. وی پس از ترک بخارا و آنهمه چهرههای تابناک و مجالس پر شکوه ادب، به نیشابور بازگشت و بدیعالزمان همدانی (د 398ق) را که در 382ق به نیشابور وارد شده بود (همان، 4/294)، ملاقات کرد و سخت ستود. اندکی بعد نیز ابوالفتح بستی وارد نیشابور شد و با ثعالبی پیوند دوستی برقرار کرد. در 384ق بود که وی یتیمة را آغاز کرد (نک : 1/26)، و در 391ق قابوس بن وشمگیر (د 402ق) او را به گرگان فراخواند. وی نیز با قصیدهای در مدح او به گرگان شتافت و در آنجا المبهج را به امیر هدیه داد، اما زود با ثروتی شایسته به نیشابور بازگشت (همو، التمثیل، 4؛ جادر، 30-31).
نیشابور دیگر از 389ق که پادشاهی آل سامان سرنگون شده بود، در دست غزنویان بود و ابوالمظفر نصر (برادر سلطان محمود) که سپهسالاری سپاه خراسان را داشت، در 390ق نیز حاکم نیشابور شد. همینکه وی از جنگ با آخرین امیر سامانی به شهر بازگشت، ثعالبی با قصیدهای به استقبالش شتافت و سپس چندان با وی دوست شد که دو کتاب به او هدیه کرد و تحت عنایت او زندگی گشادهتری فراهم آورد. اما این امیر ادبدوست به سبب حملات ایلکخان شهر را ترک گفت و تا فتح دوبارۀ آن به دست سلطان محمود، از آن دور بود. در این احوال، ثعالبی سحر البلاغة (نک : ص 4) را برای فرمانده سپاه، ابوموسی بن عمران کردی نگاشت (نیز نک : جادر، 32-33).
ثعالبی در 401ق به سبب قحطی بزرگ خراسان (نک : ابن اثیر، 9/225)، به اسفراین رفت و با اعیان شهر آشنا شد؛ اما از آنجا باز نزد قابوس به گرگان شتافت تا تمثیل را به او هدیه کند ( التمثیل، همانجا). او این بخش از زندگی خود را در تتمة الیتیمة (1/144-145) شرح داده است: در 403ق در گرگان، در خانۀ کارگزار شهر ابوسعد محمد بود و همانجا روایت دوم یتیمة را آغاز کرد. همان زمان نمایندۀ مأمون خوارزمشاه او را به گرگانج (جرجانیه) دعوت کرد. دربار ادبپرور خوارزمشاهیان که سخت عربگرا بودند، با مزاج او سازگار بود. وی علاوه بر چندین مدحیه (مثلاً نک : دیوان، 19-20، 42، 75)، بیش از 5 کتاب به خوارزمشاه و دو کتاب به وزیرش ابوعبدالله حامدی (نک : ژیلیو، 493؛ نیز جادر، 34-35) هدیه داد. راوسن (نک : EI2، همانجا) و جادر (ص 36) بیسبب به ملاقات او با بیرونی و فردوسی اشاره میکنند.
اما در 458ق مأمون کشته شد و دولت خوارزمشاهیان برافتاد. ثعالبی نیز به غزنه پایتخت غزنویان شتافت و چند کتاب از جمله لطائف المعارف را تقدیم سلطان محمود کرد (جادر، همانجا). حامی او البته ابوالمظفر، برادر با فضل سلطان بود نه خود سلطان که شاید هیچ از زبان عربی نمیدانست؛ اما او نیز در 412ق درگذشت (ژیلیو، همانجا) و ثعالبی عازم هرات شد تا چند کتاب به قاضی بزرگ شهر هدیه کند. پس از اندک مدت رو به نیشابور نهاد و مورد استقبال دوستان قدیم قرار گرفت (مثلاً شعر ابن مؤمل در خوشامدگویی به او، نک : ثعالبی، تتمة...، 2/23).
یاران دیرین، آل میکال البته درِ سرای خویش را به روی او گشودند. وی ثمار القلوب (ص 3) و بعدها فقه اللغة (ص 11) را به دوست گرانمایهاش ابوالفضل میکالی هدیه داد و در سختیها و آشوبهایی که ترکان غز پدید میآوردند، به همو پناه میبرد.
در 422ق، ثعالبی دوباره به خدمت ابوسهل حمدونی که در زمان مسعود نیز مقامی ارجمند داشت، رسید و 3 کتاب به او هدیه کرد. وی در 424ق که مسعود به نیشابور آمده بود، چندین قصیده به او (نک : خاص الخاص، 237-238، 246)، و چندین کتاب به کارگزارانش هدیه داد تا شاید تقرب و ثروت بیشتری جوید، اما در آن هنگام او دیگر کهنسال شده بود و گویا چند سال باقی مانده را صرف نگاشتن تتمة الیتیمة کرد (نک : جادر، 39-41).
شخصیت ادبی ثعالبی: بسیاری از بزرگان ادب او را ستودهاند: باخرزی او را جاحظ نیشابور خوانده (2/966)، و امیر میکالی (ثعالبی، یتیمة، 4/432) و بستی (نک : همان، 4/366، احسن...، 34) برادر خطابش میکنند؛ اما او هیچگاه از گزند انتقاد گذشتگان و معاصران در امان نمانده است. یاقوت در وصف
نویسندهای بیاعتبار میگوید: «آثارش شبیه به کتابهای ثعالبی و امثال او ست» (6/117).
معاصران اگر مانند محمد مندور او را سارق ندانند (ص 308-309)، باری اندیشمند ناقد نمیدانند (نک : عباس، 374-375) و تنها او را گردآورندهای پرکار به شمار میآورند (GAL,S, I/499-502). ناشران لطائف المعارف بیشتر بر همین نظرند و میپندارند که ثعالبی به سبب تنگدستی به کار معلمی پرداخته بود و از همین جا ست که همۀ آثار او جنبۀ آموزشی دارد (نک : ابیاری، 24، 26-27).
ثعالبی چون آرزو داشت به دربارهای بزرگ بپیوندد، پیوسته همان «ادبی» را که شایستۀ آن مجالس بود، میآموخت و گسترش میداد. وی علم «ادب» را خوب آموخته بود، اما از ذوق ادبی و هنری بیبهره بود (همو، 25-26؛ نک : آذرنوش، 182). این سخنان مانع آن نشده است که دو پژوهشگر دیگر عرب از او نقّاد بزرگی بسازند؛ جادر فصل دوم کتاب خود را به هنر نقادی او، و حامدالخطیب ( الثعالبی ناقداً، قاهره، 1988م) همۀ کتاب را به نقد او در یتیمه اختصاص دادهاند.
پیدا ست که طرفداران او هم از برخی اشارات نقدآمیز پرهیز نکردهاند. مسئلۀ تکرار در آثار ثعالبی، پدیدهای فراگیر است و همه به آن توجه داشتهاند (مثلاً جادر، 130-132). وی گاه یک موضوع را چند بار مینویسد و هر بار اندک تغییری در کار خود میدهد (4 کتاب امثال، تمثیل، ایجاز و خاص همه مجموعهای از مثلاند)؛ گاه آنچه را در یک کتاب عرضه کرده، در حوزۀ دیگری ــ و شاید با غرض دیگری ــ تکرار میکند؛ گاه مقدمات پرتصنع خود را که در کتابی برای امیری خاص نگاشته است، برمیگیرد و با اندکی تغییر در کتابی دیگر مینهد و به امیری دیگر هدیه میکند.
نباید پنداشت که چون ثعالبی بیش از 100 کتاب نگاشته، ناچار حجم چشمگیری از نثرش نیز باقی مانده است. موضوع کتابهای او چنان است که مجالی برای نثرپردازی باقی نمیگذارد. بخش اعظم کتابهای او، از پیغامها یا آگاهیهایی سخت کوتاه تشکیل مییابد که دستهدسته، زیر عنوانی که حد مشترک آنها ست، گرد آمدهاند (مانند «ترکیبات اضافی»، «نمونههای جناس»، «بهترین حرفهایی که شنیدهام»، «اولینها» و...)، و تقریباً همۀ آنها نیز نقل آثار پیشیناند. نثر ثعالبی اساساً به پیشگفتارها و اظهارنظرهای اتفاقی منحصر است؛ در المبهج بیشتر سخن گفته، اما کوتاهی جملات و محدود بودن موضوع، مجال سخنپردازی را از او گرفته است. شخصیت وی در یتیمة بیشتر جلوه میکند، زیرا از دیدارهای خود و رخدادهای گوناگون بارها سخن میگوید. حتى میتوان گفت که ثعالبی در نثر یتیمة بسی گویاتر و پویاتر است تا ابوالفرج در نثر بزرگترین گلچین ادب عربی، الاغانی.
به طورکلی میتوان ویژگیهای نثر او را چنین خلاصه کرد: نثری است که در تنگنای آرایههای لفظی گرفتار است؛ بیشتر عبارات و ترکیبهای آن، قالبی خاص و قابل تقلید یافتهاند و به همین سبب، همچون هر نثر مکتبی دیگر، دستخوش تکرارهای بیپایان است؛ همۀ دربارها و سراهای اعیان و اشرافِ ایران، همینگونه نثر میطلبیدند.
ثعالبی شاعر نیز بود. باخرزی دیوان او را دیده بوده است (2/967)، اما آنچه امروز در دست است، اشعار پراکندهای است که جادر، در کتابهای مختلف یافته، و به نام دیوان او گرد آورده است. در این دیوان هیچ عاملی نمیتوان یافت که شعر ثعالبی را از سطح تودۀ اشعار عادی آن روزگار بالاتر کشد.
ثعالبی و زبان فارسی: بزرگترین ناکامی پژوهشگرانِ زندگی و آثار ثعالبی در آن است که پیوسته خواستهاند او را در مقام یک ادیب مسلمان عربینویس، به طور مطلق، بررسی کنند؛ این شیوه ناچار پژوهشگر را به پدیدههایی متناقض میکشاند که از حل آنها ناتوان میگردد.
شخصیت ثعالبی، تنها هنگامی قابل درک میشود که در بستر اجتماعی خود تجزیه و تحلیل گردد. وی که از سرزمینهای ایرانی پا به بیرون ننهاده، از خانوادهای شاید تنگدست (به قولی) برخاسته، اما خود به دربار بزرگترین امیران و شهریاران راه یافته، و با بزرگان ایران آشنا شده است؛ در زمان او بزرگترین قصیدهسرایان ایران ظهور کرده بودند و فردوسی نیز شاهنامه را به نظم درآورده بود؛ در همان زمان بسیاری از دربارهای ایران، از عربی دست کشیده، به فارسی روی آورده بودند، با این همه، در همۀ صد و چند جلد کتابی که به ثعالبی نسبت دادهاند، 5 سطر نوشتۀ فارسی نمیتوان یافت. وی حتى از ذکر مسائلی که ویژۀ ایران است، نیز پرهیز میکند و این پرهیز بیتردید عمدی است.
حال اگر جامعۀ ایرانی سدههای 3، 4 و 5 ق را به دو قطب متناقضِ ایرانگرایی و عربیگرایی بخش کنیم، و ثعالبی را در قطب دوم بنهیم، میتوانیم وضعیت او را نیز بهتر درک نماییم. مؤلف این مقاله در چالش میان فارسی و عربی کوشیده است با همین برداشت، ثعالبی را از 3 دیدگاه مورد پژوهش قرار دهد:
1. دیدگاه نخست عربنمایی همۀ جامعۀ ایران است: منابع مهم ما برای این دورههای کهن و از همه مهمتر، ثعالبی، و به ویژه کتاب یتیمۀ او، به سراسر ایران همچون سرزمینی یکپارچه عرب زبان مینگرد و هرگونه ایرانیت را از آن میزداید. از جلد چهارم یتیمه و برخی دیگر از کتابهای ثعالبی میتوان نمونههای بسیار جالبی به دست آورد. مثلاً در اینجا، شخصیتی چون جیهانی (ایرانگرا و حتى متهم به اسلامستیزی) و بلعمی (ایرانگرای فارسیدوست)، با ابو احمد کاتب بر سر وزارت شاه سامانی به رقابت برمیخیزد؛ اما ویژگی این کاتب آن است که شیفتۀ شاعر عرب، عطوی است و دیوانش را از بر دارد (یتیمة، 4/73-75). بلعمی ایرانگرا، عربی را نیز چنانکه دوست داشت که از ابیوردی میخواهد مدیحهای به سبک کهن عربی برایش بسراید تا در عوض، ریاست پستخانه را به او واگذارد (همان، 4/153). اسکافی (استاد عربی) ریاست چندین دیوان را به عهده میگیرد (همان، 4/108-110). به ثعالبی خبر رسیده (همان، 4/115) که در بخارا مجلسی چنان ارجمند از چهرههای تابناک عربیدان تشکیل میشد که باید خبرش در تاریخ ثبت گردد. ابن عمید نیز رئیسِ دیوان رسائل در بارگاه نوح سامانی میشود؛ او کسی است که «کتابت به وی ختم شده» (مافروخی، 107؛ نیز نک : ثعالبی، یتیمة، 3/183)، اسکافی به او حسد میورزد، متنبی و صاحب بن عباد و ابوعلی مسکویه مدحش کردهاند (همان، 3/184-189)؛ ابن درید نامآور به دربار میکاییلیان میپیوندد و جمهرة و مقصورۀ خود را به نام آنان مینگارد (همان، 4/407). این حال به ماوراءالنهر و خراسان منحصر نیست، ری و اصفهان یعنی مرکز ایران را صاحب بن عباد جامۀ عربی پوشانده، و انبوهی دانشمند عربی پرداز را گرد خویش آورده است؛ اینک «صاحبیه»پردازی یکی از شاخههای شاعری گشته است (ثعالبی یک فصل بزرگ به او اختصاص داده است، نک : یتیمة، 3/225-336).
شاعران یتیمه که جالبترینشان ابن بابک (ه م) است، در همۀ شهرهای خرد و کلان ایران به دنبال ممدوح میگردند و شعر مدح و هجا میسرایند و خواننده در تمام این احوال، هیچگاه احساس نمیکند که این عربیسرایان در جایی از ایران زمین با مشکلی به نام زبان فارسی مواجه گردند؛ اما این پوشش غلیظ عربی که روی ایران افکنده شده، در واقع زاییدۀ گرایشها و اندیشههای نویسندگان عربگرا ست و با واقعیتهای اجتماعی ـ زبانشناختی مطابق نیست (نک : آذرنوش، 135-142).
2. موضوع دیدگاه دوم، عربی دوستی و ناچار فارسیستیزی ثعالبی است که در نظر خود او احتمالاً نوعی جهاد یا مبارزه در راه اسلام و زبان قرآن جلوه میکرده است. اگر در سدۀ 3 و آغاز سدۀ 4ق، ستیز با فارسی بیشتر جنبۀ هشدار به خود میگرفت، اینک در زمان ثعالبی به معارضهای خشمگنانه تبدیل میشده است که ثعالبی گویی خود را متولی آن میداند. به عبارت دیگر، فارسیستیزی با گسترش شگفت فارسی رابطۀ مستقیم دارد و برخلاف آنچه در مرحلۀ پیشین گفتیم، فارسی چنان رواج یافته که ثعالبی را به نگرانی تندی دچار کرده است. بیشتر نویسندگان (مثلاً راوسن، نک : EI2, X/426 ff. ، نیز در «دائرة المعارف ادبیات عربی1»، ذیل ثعالبی؛ جادر، 290، که حتى در چند سطر به کشاکش میان دو زبان اشاره میکند) به دفاع او از عربی توجه داشتهاند؛ اما ژیلیو که هنگام تحقیق دربارۀ الاقتباس فی القرآن ثعالبی بیشتر موضوع را شکافته است، اشاره میکند که ثعالبی با پدیدۀ تازهای که همانا ظهور توانمند فارسی بود، مواجه شد، زیرا میدید که در دربار سامانیان و غزنویان فارسی فراگیر شده، و عربی در دربارهای کوچکتر متمرکز گردیده است؛ بنابراین انگیزۀ اصلی او در تألیف الاقتباس (و نیز بسیاری از کتابهای دیگر) البته دفاع از عربی بوده است.
چندین روایت در آثار ثعالبی، نظر ژیلیو را تأیید میکند، از جمله وی در مقدمۀ فقه اللغة (قاهره، 1938م) که به ابوالفضل میکالی (د 436ق) تقدیم کرده، تصریح میکند که نژاد عرب، بهترین نژادها، و زبان عربی بهترین زبانها ست و دانستن آن خود دینداری است(ص 9)؛ جملۀ بعدی او بسیار روشنگر است: «داشت بازار عربیت کساد میشد که مرد بزرگـی ــ که نسبت به عربیت تعصب میورزد ــ بیامد و آن را نجات داد» (ص 10).
ثعالبی را عادت بر آن بود که بسیاری از گفتارهای خود را در دو یا چند کتاب تکرار کند. وی در مقدمۀ کتاب لباب الالباب که به خوارزمشاه مأمون هدیه کرده، تا آنجا که به نام ممدوح میرسد، عیناً گفتار یاد شده (مقدمۀ فقه اللغة) را باز آورده است (ص 17-18)؛ اما جملۀ بسیار پرمعنای دیگری هم بر آن افزوده است: «روزگار، روزگار عجم است، بیشتر شهریاران از عربیت بیزارند و فرمان میدهند که کتابهای زبان عربی را به زبان فارسی برگردانند...» (ص 18؛ برای اطلاعات بیشتر، نک : آذرنوش، 170-172).
3. از دیدگاه سوم، تأثیر زبان و فرهنگ ایران را در آثار ثعالبی به ویژه یتیمة که بهتر از کتابهای دیگر تن به چنین پژوهشی میسپارد، بررسی میکنیم:
1. Encyclopedia…
ثعالبی برخلاف نظر جادر (ص 342-343)، هیچ علاقهای به استفاده از کلمات فارسی نداشته است. «معرباتی» که او به کار برده، همه در عربی شهرت بسیار داشتهاند (مانند دهقان، رستاق، جوالق، یا فعلِ باس یبوس به معنی بوسیدن و جز اینها، نک : المبهج، 67). اما بازی با واژههای فارسی در شعر عربی در آن زمان اندک رواجی داشته است. ثعالبی خود با مَرد، مُرد، درم (مقلوب مرد) بازی کرده، و دو بیتیِ کم مایهای عرضه کرده است (همان، 65؛ نک : جادر، 343). این پدیده، به شعر برخی از شاعران یتیمة هم راه یافته است: تبدیل «بلخ» به «تلخ» (تتمة، 2/114)؛ برداشتن «شر» از «شراب» و نوشیدن بقیۀ آن (= آب) (همان، 2/39)، شهر مَرو که نامش میگوید مَرو (لاتذهب، نک : یتیمة، 4/76).
گاهی اشعار فارسی چنان زیبا بودند که عربیسرایان به ترجمۀ آنها دست میزدند؛ از این ترجمهها (بدون متن اصلی فارسی) شماری در یتیمة یافت میشود، مانند ترجمۀ دو بیتی رودکـی (4/128-129)، دو بیتی آغاجـی (2/114)، ترجمۀ یک دو بیتی فارسی ــ که اتفاقاً متن فارسی آن نیز ذکر شده است ــ توسط دبیری نیشابوری (برای نمونههای دیگر، نک : آذرنوش، 207-210).
در میان اشعار برگزیدۀ ثعالبی در یتیمة، گاه قطعاتی یافت میشود که در آنها محیط اجتماعی ایرانی بر شاعر تأثیرِ گریز ناپذیر نهاده است. مثلاً کسی نمیتواند محمود را همچون خلیفگان بغداد مدح کند. اینجا ست که واژگان و صورتهای خیالی رنگ ایرانی میگیرند و روح عربی خود را از دست میدهند (قس: یتیمة، جم ). افزون بر این در آن هنگام ضربالمثل یا سخنان پندآمیز فارسی شهرتی شگفت یافته بود، چنانکه چند کتاب در همین زمینه تدوین شد. ثعالبی ترجمۀ انبوهی از آنها را در یتیمة نقل کرده است (نک : آذرنوش، 210-216).
پس اینک میبینیم ثعالبی که همۀ اعتبار و ثروت مادی و معنوی خود را مدیون زبان عربی است، تقریباً هیچ توجهی به فضاهای فارسی ـ ایرانی ندارد و در عوض آشکارا با فارسی میستیزد و از پیشۀ خود به دفاع برمیخیزد؛ هرچند که زبان فارسی گاه خود را بر او تحمیل میکند.
حال میتوان به گفت وگوهای بسیاری که دربارۀ کتاب تاریخ غرر سیر یا غرر اخبار ملوک الفرس و سیرهم (ه م) درگرفته، پرداخت وپیشاپیش اظهار داشت که سیرت فارسیستیزانۀ ابومنصور عبدالملک ثعالبی با مضامین ایرانگرایانۀ غرر در تناقض است. مؤلفِ این کتاب، تاریخ اساطیری ایران و سپس تاریخ و داستانهای عصر ساسانی را به روانی، بیدغدغۀ خاطر، و با نوعی دوستی و حتى لذت نقل میکند؛ شاهان ایران و به ویژه بهرامگور و انوشیروان را بزرگ میدارد، داستانهایی چون داستان رستم و اسفندیار، خسرو و شیرین، سیاوش، و وصف شبدیز را با خشنودی میآورد و سپس خود نیز اشعاری که البته در روایت اصلی به زبان فارسی موجود نبوده، بر آنها میافزاید: شعر فارسی منسوب به بهرام
(نک : ثعالبی مرغنی، 557)، مدح انوشیروان (همو، 608)، شعر بحتری در وصف ایوان کسرى (همو، 613-614)، بخش بزرگی از قصیدۀ ابوالصلت در مدح وهرز و فاتحان یمن (همو، 618-619). اساساً نثر غرر با نثر معمول عبدالملک ثعالبی برخلاف نظر جادر (ص 91-94)، تفاوت دارد. و نیز انبوهی کلمههای فارسی یا معرب در آن آمده است که کمتر به حوزۀ واژگانی عبدالملک ثعالبی راه یافتهاند.
پژوهشگران گذشته و حال، برخلاف ما که بر جنبههای عاطفی و گرایشهای درونی ثعالبی استناد کردهایم، به جنبههای فنی موضوع عنایت ورزیده، و ثعالبی بزرگ یا ثعالبی مرغنی را مؤلف غرر نامیدهاند.
کتابشناسی و آثار: هیچگاه نمیتوان برای آثار ثعالبی، فهرستی نهایی تدارک دید، زیرا خود او گاه چندگونه عنوان به کتابهایش داده است تا بتواند ــ پس از اندکی تغییر ــ آن را به بزرگی دیگر هدیه کند، نیز برخی از کتابها، متمم و مکمل آثار دیگر او هستند و ناچار مضامین و عناوینی همگونه یافتهاند، و سرانجام ناسخان طی چندین سده، در بسیاری از آنها دست بردهاند و کتابهای متعددی به او نسبت داده، و بسیاری از آثار او را به نام دیگران خواندهاند. علاوه بر این، گاهگاه کتاب تازهای به نام او کشف میشود یا یکی از آثار خطیاش به چاپ میرسد و ناچار در فهرستهای ما تغییر پدید میآید.
اینک فهرستی که براساس آثاری همچون ثعالبیِ جادر، مقدمۀ تحفة الوزراء (به کوشش ابتسام مرهون صفار، چ قاهره، 2000م)، مقدمۀ هلال ناجی بر الانیس فی غرر التجنیس (چ بیروت، 1996م) و مقدمۀ عدنان کریم رجب بر لطائف الظرفاء (چ بیروت، 1999م) فراهم آمده است، تقدیم میشود:
الف ـ چاپی:
1. آداب الملوک (به کوشش جلیل عطیه، چ بیروت، 1990م)، نام دیگر آن سراج الملوک است.
2. ابوطیب المتنبی، ما له و ما علیه (به کوشش محمدعلی عطیه، قاهره، 1915م، نیز به کوشش محمد محییالدین عبدالحمید، قاهره، 1948م). این کتاب، بخشی از کتاب یتیمة الدهر وی است که به صورت مستقل درآمده است. احتمالاً با کتاب ابوطیب المتنبی و اخباره (چ مصر، 1925م) یکی است.
3. اجناس التجنیس یا المتشابه لفظاً و خطاً، تقدیم به نصر برادر سلطان محمود حدود سالهای 396ق (نک : مجلة کلیة الآداب، نیسان 1967م، شم 10، ص 33-36).
4. احاسن کلام النبی و الصحابة و التابعین و ملوک الجاهلیة و الاسلام یا لطائف الصحابة و التابعین (چ 1835م). والنتن1 این کتاب را به لاتین ترجمه کرد و در 1844م در لیدن به چاپ رساند.
5. احسن ما سمعت، احتمالاً تقدیم به وزیر خوارزمشاه (به کوشش محمدافندی صادق عنبر، قاهره، 1324ق/1906م، نیز به کوشش احمد عبدالفتاح تمام و سیدعاصم، بیروت، 1409ق/ 1989م). رشر بخشی از این کتاب را ترجمه کرد و در لایپزیگ (1916م) به چاپ رساند.
1. J.J.D. Valenton
6. الاعجاز و الایجاز. ثعالبی این کتاب را برای ابواحمد قاضیِ هرات در حدود سال 412ق نوشت (به کوشش اسکندر آصاف، مصر، 1897م). این کتاب پیش از این در 1301ق در
استانبول به نام الایجاز و الاعجاز در مجموعۀ خمس رسائل به صورت سربی چاپ شده بود. پتی1 این کتاب را به فرانسه ترجمه کرد و در پاریس (1987م) به چاپ رساند.
7. الاقتباس من القرآن (به کوشش ابتسام مرهون صفار، بغداد، 1395ق/ 1975م).
8. الامثال یا الفرائد و القلائد یا العقد النفیس فی نزهة الجلیس (نک : دنبالۀ مقاله، آثار منسوب).
9. الانیس فی غرر التجنیس (به کوشش هلال ناجی، بیروت، 1417ق/1996م).
10. برد الاکباد، احتمالاً تقدیم به امیر ابوسهل حمدونی والی نیشابور در 422ق (در مجموعۀ خمس رسائل، چ سربی، استانبول، 1301ق)؛ نیز گزیدههایی از آن به فرانسه ترجمه شده است (نک : «ذیل...2»،491).
11. تتمة الیتیمة (به کوشش عباس اقبال آشتیانی، تهران، 1353ش).
12. تحسین القبیح و تقبیح الحسن (به کوشش شاکر عاشور، عراق، 1401ق/1981م، نیز همو در مجلة الکتاب، بغداد، آذار 1975م، شم3، ص 133-141؛ نیز دارالارقم للطباعة و النشر و التوزیع، 2002م). گفتنی است که عارف محمد زغول کتابی به نام تحسین و تقبیح ثعالبی ترجمۀ فارسی از محمد بن ابی بکربن علی ساوی را تصحیح و در 1385ش در تهران چاپ کرد. وی در مقدمۀ خود تصریح میکند که این کتاب ترجمۀ فارسی تحسین القبیح و تقبیح الحسن ثعالبی نمیباشد (ص 20-22؛ برای توضیح بیشتر، نک : دنبالۀ مقاله، آثار یافت نشده ذیل التحسین و التقبیح).
13. تحفة الوزراء، تقدیم به ابوعبدالله حمدونی وزیر (به کوشش حبیب علی راوی و ابتسام مرهون صفار، قاهره، 1420ق/2000م).
14. رسالۀ التدلی فی التسلی، به کوشش حمدی محمود منصور، 1425ق/2004م.
15. تمثیل المحاضرة، تقدیم به قابوس بن وشمگیر (در اربع رسائل، استانبول، 1302ق/1883م)، بار دیگر عبدالفتاح محمد حلو آن را به نام التمثیل و المحاضرة در قاهره (1381ق/1961م) به چاپ رساند؛ نیز به کوشش قصی حسین، دار و مکتبة الهلال، 2003م.
16. التوفیق للتلفیق، ظاهراً تقدیم به مسافر بن حسن (به کوشش ابراهیم صالح، دمشق، 1403ق/1983م؛ نیز به کوشش زهیر زاهد، بیروت، 1417ق/1996م).
17. ثمار القلوب فی المضاف، تقدیم به ابوالفضل میکالی(قاهره، 1326ق/1908م؛ نیز به کوشش محمدابوالفضل ابراهیم، 1965م؛ نیز به کوشش قصی حسین، دار و مکتبة الهلال، 2003م).
18. الجواهر الحسان (نک : دنبالۀ مقاله، کتابهایی که به اشتباه به وی منسوب شده است).
19. خاص الخاص، ثعالبی آن را به مسافر بن حسن که در سفری به همراه سلطان مسعود به نیشابور آمده بود، تقدیم کرد (تونس، 1293ق؛ نیز به کوشش محمود سمکری، مصر، 1326ق؛ با مقدمۀ حسن امین، بیروت، 1966م).
20. درر الحکم (به کوشش محمدابراهیم سلیم، قاهره، 1412ق/1991م).
21. دیوان. گویا باخرزی دیوان اشعار وی را دیده بوده است (2/226) که اینک از میان رفته است. جادر اشعار وی را گرد آورد و در بیروت به چاپ رساند. همو این دیوان را در 1990م در بغداد دوباره چاپ کرد.
22. رسائل الثعالبی (نک : نثر النظم).
23. سحر البلاغة، در 3 نسخه، نسخۀ اول تقدیم به ابوسهل حمدونی، نسخۀ دوم تقدیم به سپهسالار ابوعمران موسی بن هارون کردی، نسخۀ سوم تقدیم به ابوالفضل میکالی (دمشق، 1350ق/1931م؛ نیز به کوشش عبدالسلام حوفی، بیروت، 1405ق/1984م).
24. سرالادب فی مجاری کلام العرب (نک : شمسالادب).
25. شمسالادب، که خود شامل سرالادب نیز میشود (تهران، چ سنگی، 1267ق؛ این کتاب همراه با السامی فی الاسامی به صورت سنگی در 1274ق نیز چاپ شد؛ نیز چ سنگی، 1294ق).
26. سر البلاغة و سرالبراعة (به کوشش احمد عبید، مطبعة الترقی).
27. الشکوى و العتاب (نک : دنبالۀ مقاله، آثار منسوب).
28. الظرائف و اللطائف، تقدیم به خوارزمشاه (قاهره، 1275ق؛ بغداد، 1282ق و چاپهای دیگر).
29. العقد النفیس فی نزهة الجلیس (نک : الامثال).
30. غرر البلاغة فی النظم و النثر، به کوشش قحطان رشید صالح، دارالشؤون الثقافیة العامه، 1998م.
1. O. Petit, La Beaute est le gibier des caeur. 2. Supplementary…
31. الفرائد و القلائد (نک : الامثال).
32. فقه اللغة و سر العربیة، تقدیم به ابوالفضل میکالی (این کتاب بیش از 13 بار چاپ شده است، مثلاً پاریس، 1861م؛ چ سنگی، قاهره، 1284ق/ 1867م؛ بیروت، 1885م، به کوشش سلیمان سلیم بواب؛ دمشق، 1404ق/1984م). محمدحسن بکایی فرهنگ لغاتی به نام معجم و دلیل فقه اللغة و سر العربیة فراهم آورده، و در بیروت (1409ق/1988م) به چاپ رسانده است.
33. الکنایة و التعریض (قاهره، 1326ق، در مجموعۀ رسائل الثعالبی، بیروت، 1971م؛ نیز به کوشش محمد ابراهیم سلیم، قاهره، 1412ق/1991م. این کتاب به نام النهایة فی التعریض و الکنایة نیز در مکه به چاپ رسیده است).
34. لباب الآداب (به کوشش قحطان رشید صالح، بغداد، 1988م).
35. لطائف الصحابة و التابعین (لیدن، 1835م).
36. لطائف الظرائف (قاهره، 1269ق؛ نیز به کوشش ابراهیم ابیاری و حسن کامل صیرفی، قاهره، 1960م؛ پیش از این، با نام اللطائف و الظرائف فی مدح الاشیاء و اضدادها درقاهره، بولاق، 1296ق/1878م به چاپ رسیده بود).
37. لطائف الظرفاء من طبقات الفضلاء (به کوشش عدنان کریم رجب، بیروت، 1999م).
38. لطائف المعارف، احتمالاً تقدیم به سلطان محمود (لیدن، 1867م؛ نیز به کوشش ابراهیم ابیاری و حسن کامل صیرفی، در قاهره، 1960م). اینجا ست که ثعالبی در مقدمۀ خود، به «مشرف بعالی اسم الصاحب ابی القاسم» اشاره میکند که باعث شده است هم مصحح و هم مترجم کتاب و دیگر پژوهشگران (مثلاً نک : ابیاری، 3)، به اشتباه گمان برند که ثعالبی این کتاب را به صاحب بن عباد (د 385ق) هدیه کرده است (برای توضیح بیشتر، نک : جادر، 87-88). بازورث این کتاب را ترجمه کرد1 و در ادینبورگ (1968م) به چاپ رسانید؛ همچنین علیاکبر شهابی خراسانی در 1368ش این کتاب را به فارسی ترجمه، و در مشهد چاپ کرد.
39. اللطف و اللطائف (به کوشش محمود عبدالله جادر، کویت، 1404ق/1984م).
40. ماجرى بین المتنبی و سیفالدوله (در اربع رسائل، به کوشش ادوارد واندیک، لایپزیگ، 1847م). این رساله در واقع فصلی از کتاب یتیمة الدهر وی است که به صورت مستقل درآمده است.
41. المبهج، تقدیم به قابوس بن وشمگیر (استانبول، 1302ق؛ قاهره، 1904م؛ دارالصحابة للتراث، 1412ق/1992م؛ نیز به کوشش ابراهیم صالح، دمشق، 1420ق/1999م).
42. المتشابه لفظاً و خطاً (به کوشش ابراهیم سامرائی، بغداد، 1387ق/1967م، در مجلۀ کلیة الآداب، شم 10؛ نیز نک : اجناس التجنیس).
43. مرآة المروءات، احتمالاً تقدیم به ابوسهل حمدونی. هر باب این کتاب با کلمۀ «مروة» آغاز میشود (چ قاهره، 1898م).
44. مکارم الاخلاق (نک : دنبالۀ مقاله، آثار منسوب).
45. من غاب عنه المطرب (در مجموعۀ التحفة البهیة، استانبول، 1302ق؛ نیز به کوشش عبدالمعین ملوحی، دمشق، 1987م).
46. المنتحل یا المنتخل (چ اسکندریه، 1903م)؛ نیز با عنوان المنتحل فی تراجم شعراء المنتحل با شرح احمد ابوعلی در اسکندریه (1319ق/1901م) به چاپ رسیده است. گفتنی است که ابوالفضل عبدالله بن احمد میکالی نیز کتابی به نام المنتخل دارد که یحیى وهیب جبوری در 2 مجلد (دارالغرب الاسلامی، 2000م) آن را به چاپ رسانده است.
47. نثر النظم و حل العقد (ضمن مجموعۀ رسائل الثعالبی، دمشق، 1300ق؛ نیز با مقدمۀ علی خاقانی، بغداد، 1972م؛ بیروت، 1403ق/1983م).
48. نسیم السحر، که خود مختصر فقه اللغة است. ثعالبی این کتاب را به حسن صیمری یکی از نزدیکان سلطان مسعود در 424ق تقدیم کرده است (به کوشش محمدحسن آلیاسین، شم 1، از سلسلۀ الکتاب؛ نیز به کوشش ابتسام مرهون صفار در مجلۀ المورد، بغداد، 1971م، س 1، شم 1 و 2، ص 127-142).
49. النهایة فی التعریض و الکنایة (نک : همین فهرست، ذیل الکنایة).
50. النهیة فی الطرد و الغنیة (مکه، 1301ق؛ نیز قاهره، 1326ق).
51. نظم النثر. ثعالبی این کتاب را به دستور خوارزمشاه تألیف کرده است (دمشق، 1300 و 1301ق).
52. یتیمة الدهر (به کوشش مفید قمیحه، بیروت، 1403ق/1983م؛ نیز دمشـق، 1304ق/1885م و...). ابومحجـن
(د سدۀ 5 ق) قطعاتی از این کتاب را برگزیده، و المستهل نامیده است (نک : الآثار الخطیه فی المکتبة القادریة فی جامع الشیخ عبدالقادر الگیلانی، بغداد، 1980م).
1. The book of Curious and Entertaining in Formation.
53. الیواقیت فی بعض المواقیت، احتمالاً تقدیم به نصر برادر سلطان محمود (چ سنگی، بغداد، 1282ق؛ نیز با عنوان الیواقیت و المواقیت در بولاق (1296ق) چاپ شده است).
ب ـ خطی: الآداب (واتیکان، شم 1462، نیز عاطف افندی، شم 2231 ؛ نک : GAL, S, I/502؛ لوی دلاویدا، 232)؛ احاسن المحاسن، احتمالاً این کتاب همان احسن ما سمعت است یا بسیار نزدیک به آن (پاریس، شم 3306؛ نک : دوسلان، 579)؛ الامثل (برای نسخ خطی، نک : جادر، 71)؛ تاریخ (در کتابخانۀ مکتبة مدرسة یحیى پاشا جلیلی موصلی، شم 951/ث ع ت)؛ تحفة الظرفاء؛ تراجم الشعراء؛ ترجمة الکاتب فی آداب الصاحب (در کتابخانۀ حکیم اغلوی ترکیه، شم946؛ نک : ششن، 1/396)؛ ترجمة المتنبی؛ تفضیل الشعر (در همان کتابخانه، شم 946؛ نک : همانجا)؛ حلیة المحاضرة؛ خصائص البلدان (در برلین)؛ خصائص اللغة (چ تصویری در معهد احیاء المخطوطات در جامعة الدول العربیه؛ نیز در مخطوطة الظاهریه، شم 206)؛ سجع المنثور (در کتابخانۀ احمد ثالث، شم 2337)؛ الشمس، نسخهای در برلین و لیدن (نک : راوی، 8؛ قس: جادر، که در فهرست کتابهای یافت نشده قرار داده است)؛ طبقات الملوک؛ طرائف الطرف (چاپ تصویری در معهد احیاء المخطوطات در جامعة الدول العربیه از نسخۀ کوپریلی، شم 1336)؛ الفوائد و الامثال؛ الغلمان (در برلین، شم 8234 ؛ نک : آلوارت، VII/326) و اسکوریال (نک : GAL, I/339)؛ قراضة الذهب و معدن الادب (کتابخانۀ بایزید، شم 2207، رقم 1؛ نک : GAL, S, I/505)؛ کنز الکتاب (یک نسخه در کتابخانۀ مصر، نک : همان، I/501)؛ ملح البراعة؛ الملوکی، تقدیم به خوارزمشاه (کتابخانۀ عزت افندی، شم 1808)؛ منتخب المنتخل، برگزیدهای است از کتاب المنتخل ابوالفضل عبدالله بن احمد میکالی (نک : دوسلان، همانجا؛ نیز نک : سطور پیشین)؛ المنتخب من سنن العرب (چاپ تصویری در معهد احیاء المخطوطات در جامعة الدول العربیة از روی نسخۀ مکتبة فیضالله، شم 2133؛ نک : GAL, S, I/502)؛ مواسم العمر (مکتبة فیضالله، شم (2)2133؛ نک : GAL, S، همانجا)؛ مؤنس الوحید و نزهة المستفید (نک : دنبالۀ مقاله، آثار منسوب)؛ المهذب (دارالکتب، شم 18194ش)؛ نتائج المذاکرة؛ نزهة اللباب و عمدة الکتاب؛ نفخة المجلوب من ثمارالقلوب.
ج ـ یافت نشده: الاحاسن فی بدایع البلغاء؛ الادب مما للناس فیه ارب؛ الاصول فی الفصول؛ افراد المعانی؛ الامثال و التشبیهات؛ انس الشعراء؛ انس المسافر؛ انوار البهیة؛ البراعة فی الکلم و الصناعة؛ بهجة العشاق؛ التفاحة؛ التحسین و التقبیح، چندی پیش عارف احمد زغول در مقدمۀ تحسین و تقبیح (نک : سطور پیشین) متذکر شده که دو نسخۀ خطی از ثعالبی در کتابخانههای ترکیه (یکی فیضالله، شم 2133 به نام التحسین و التقبیح و دیگری کتابخانۀ راغب پاشا، شم 1473 به نام التحسین و التقبیح فی تحسین الشیء و ذمه) موجود است که به اشتباه التحسین و التقبیح ثعالبی دانسته شده است، چه در «خطبۀ» هر دو نسخه، نام کتاب تحسین القبیح و تقبیح الحسن یاد شده است. اما از آنجا که این اثر ترجمه شده به فارسی، با متن عربیِ هیچکدام از کتابهای ثعالبی مطابقت ندارد، مصحح اساس کار مترجم را کتاب یواقیت المواقیت ثعالبی دانسته است (نک : زغول، 19-24). حال آنکه این اثر ترجمه شده، میتواند متن فارسی کتاب مفقود تحسین و تقبیح ثعالبی باشد؛ تحفة الارواح؛ تفضیل المقتدرین و تنصل المعتذرین؛ الثلج و المطر؛ جامع الکلم؛ حجة العقل؛ حشو اللوزینج؛ خصائص البلدان، تقدیم به امیر ابوالفضل میکالی؛ خصائص الفضائل؛ خوارزمیات یا خوارزمشاهیات؛ دیوان ابی الحسن اللحام (ثعالبی گردآورندۀ این دیوان بوده است)؛ دیوان شعر ثعالبی. باخرزی (2/226) دیوان او را دیده است؛ سر الصناعة؛ سر الوزارة؛ السیاسة؛ صنعة الشعر و النثر؛ الطرف من شعر البستی؛ عنوان المعارف؛ عیون الآداب؛ عیون النوادر؛ غرر المضاحک؛ الفصول الفارسیة؛ الفصول فی الفصول؛ فضل من اسمه فضل. احتمالاً ثعالبی این کتاب را به مناسبت تولد «فضل» پسر ابوالفضل میکالی تألیف کرده است؛ لباب الاحاسن؛ اللطیف فی الطیب. ثعالبی این کتاب را برای ابواحمد منصور قاضیِ هرات نوشته است؛ اللمع الغضة؛ محاسن الادب؛ مدح الشیء و ذمه؛ المدیح؛ المشرق. احتمالاً ثعالبی این کتاب را به خوارزمشاه تقدیم کرده است؛ معرفه الرتب فیما ورد من کلام العرب؛ مفتاح الفصاحة؛ المقصور و الممدود؛ ملح النوادر؛ الملح و الطرف؛ منادمة الملوک؛ من غاب عنه المونس؛ نسیم الانس؛ النوادر و البوادر؛ الورد.
د ـ منسوب: بنا به شمارش جادر 11 کتاب به اشتباه به ثعالبی منسوب شده است (ص 122-130) که عبارتاند از: الاشباه و النظائر (مؤلف شناخته شده نیست، چ تصویری در معهد احیاء المخطوطات العربیة، نسخۀ شم 52 کتابخانۀ ولیالدین)؛ تراجم الشعراء (مؤلف ناشناس، چ تصویری در معهد احیاء المخطوطات در جامعة الدول العربیة، شم 2281)؛ الجواهر الحسان فی تفسیر القرآن، از عبدالرحمان بن محمد بن مخلوف جزائری ثعالبی (به کوشش ابومحمد غمری ادریسی حسنی، بیروت، 1416ق/ 1995م)؛ دور الحکم از یاقوت مستعصمی؛ الشکوى و العتاب و ما وقع للخلان و الاصحاب، مؤلف ناشناس (به کوشش الهام عبدالوهاب مفتی، کویت، 1421ق/2000م)؛ طرائف الطرف، احتمالاً از بارع هروی؛ الفرائد و القلائد، از ابوالحسین محمد بن حسین اهوازی. این کتاب یکبار در حاشیۀ نثر النظم در قاهره (1301ق) به اشتباه به نام ثعالبی چاپ شده است. همچنین به نامهای الامثال (قاهره، 1301ق، نیز 1327ق)، احاسن المحاسن (منسوب به علی بن حسین بن حسن زنجی، در مجموعۀ خمس رسائل، استانبول، 1301ق)؛ الفرائد و القلائد، القلائد، العقد النفیس فی نزهة الجلیس (قاهره، دارالکتب العربیه) به نام ثعالبی مزین شده است؛ الکضف و البیان، از ابواسحاق احمد بن محمد بن ابراهیم ثعلبی نیشابوری (د 427ق)؛ المقصور و الممدود، از ابوعلی قالی؛ مکارم الاخلاق، منتخباتی است از کتاب الفرائد و القلائدِ ابوالحسین اهوازی. این کتاب به کوشش لویس شیخو در بیروت (1900م) به نام ثعالبی چاپ شده است؛ مؤنس الوحید، یا مؤنس الوحید و نزهة المستفید، بخشی از کتاب المحاضرات راغب اصفهانی است که به اشتباه از آن ثعالبی دانسته شده است. گوستاو فلوگل این کتاب را با عنوان مختصرات من کتاب المؤنس الوحید فی المحاضرات همراه با ترجمۀ آلمانی آن، در وین (1829م) به نام ثعالبی چاپ کرده است.
مآخذ: آذرنوش، آذرتاش، چالش میان فارسی و عربی، تهران، 1385ش؛ ابن اثیر، الکامل؛ ابن انباری، عبدالرحمان، نزهة الالباء، به کوشش محمدابوالفضل ابراهیم، بیروت، 1424ق/2003م؛ ابن خلکان، وفیات؛ ابیاری، ابراهیم، مقدمه بر لطائف المعارف ثعالبی، قاهره، 1960م؛ باخرزی، علی، دمیة القصر، به کوشش محمد تونجی، دمشق، 1972م؛ ثعالبی، عبدالملک، احسن ما سمعت، به کوشش احمد عبدالفتاح تمام، بیروت، 1409ق/1989م؛ همو، تتمة الیتیمة، به کوشش عباس اقبال آشتیانی، تهران، 1353ق؛ همو، التمثیل و المحاضره، به کوشش عبدالفتاح محمد حلو، قاهره، 1381ق/1961م؛ همو، ثمار القلوب، به کوشش محمدابوالفضل ابراهیم، قاهره، 1985م؛ همو، خاص الخاص، به کوشش حسن امین، بیروت، 1994م؛ همو، دیوان، به کوشش محمود عبدالله جادر، بغداد، 1990م؛ همو، سحر البلاغة و سر البراعة، به کوشش عبدالسلام حوفی، بیروت، 1405ق/ 1984م؛ همو، فقه اللغة، به کوشش سلیمان سلیم بواب، دمشق، 1404ق/1984م؛ همو، لباب الالباب، به کوشش قحطان رشید صالح، بغداد، دارالشؤون الثقافیة العامه؛ همو، المبهج، به کوشش ابراهیم صالح، دمشق، 1420ق/1999م؛ همو، یتیمة الدهر، به کوشش مفید محمد قمیحه، بیروت، 1403ق/1983م؛ ثعالبی مرغنی، حسین، غرر اخبار ملوک الفرس و سیرهم، به کوشش زُتنبرگ، پاریس، 1900م؛ جادر، محمد، الثعالبی ناقداً و ادیباً، بیروت، 1411ق/1991م؛ حصری، ابراهیم، زهرالآداب و ثمر الالباب، به کوشش علی محمد بجاوی، قاهره، 1372ق/1953م؛ راوی، حبیبعلی، مقدمه بر تحفة الوزراء ثعالبی، قاهره، 1420ق/2000م؛ زغول، عارف احمد، مقدمه بر تحسین و تقبیح ثعالبی، ترجمۀ محمد بن ابی بکر بن علی ساوی، تهران، 1385ش؛ ششن، رمضان، نوادر المخطوطات العربیة، بیروت، 1975م؛ صفدی، خلیل، الوافی بالوفیات، به کوشش رضوان سید، اشتوتگارت، 1413ق/1993م؛ عباس، احسان، تاریخ النقد الادبی عند العرب، عمان، 1986م؛ مافروخی، مفضل، محاسن اصفهان، به کوشش جلالالدین حسینیطهرانی، تهران، 1933م؛ مندور، محمد، النقد المنهجی عند العرب، قاهره، 1972م؛ ناجی، هلال، مقدمه بر الانیس فی غرر التجنیس ثعالبی، بیروت، 1417ق/1996م؛ همو، مقدمه بر التوفیق للتلفیق، بیروت، 1417ق/1996م؛ یاقوت، ادبا؛ نیز:
Ahlwardt; De Slane ; EI2; Encyclopedia of Arabic Literature, ed. J.S. Meisami, London, 1998; GAL; GAL, S; Gilliot, C., »Un Florilège coranique: »Le Iqtibās min al-Qur’ān de Abū ManŞūr al- aªalibi«, Arabica, 2000, vol. XLVII; Levi Della Vida, G., Elenco dei manoscritti arabi islamici della Biblioteca Vaticana, Vatican, 1935; Suplementary Catalog of Arabic Printed in the British Museum.
آذرتاش آذرنوش ـ رضوان مساح (بخش کتابشناسی و آثار)
واژه های همانند
۵ مورد، زمان جستجو: ۰.۰۸ ثانیه
ثعالبی . [ ث َ ل ِ ] (ع ص نسبی ، اِ) منسوب به ثعلب . آن که اشتغال به عمل پوست روباه دارد. (سمعانی ).
ثعالبی . [ ث َ ل ِ ] (اِخ ) رجوع به احمدبن محمدبن ابراهیم ثعلبی یا ثعالبی شود.
ثعالبی . [ ث َ ل ِ ] (اِخ ) علامه ابومنصور عبدالملک بن محمدبن اسماعیل نیشابوری (350 - 429 هَ . ق .). از آنرو وی را ثعالبی گویندکه از پوستهای ...
ثعالبی . [ ث َ ل ِ ] (اِخ ) ابومنصور الحسین بن محمدالمرغنی (از مرغن غور افغانستان ) او مورخی اسلامی است که از شرح حال وی جز اینکه او تألیف...
حسین ثعالبی . [ ح ُ س َ ن ِ ث َ ل ِ ] (اِخ ) رجوع به حسین مرعشی شود.