ناظم
نویسه گردانی:
NAẒM
این واژه عربی است و پارسی آن اینهاست:
یوژاک، یوژار، یوژانا (یوژ از اوستایی: یوز= نظم + «اک، ار، انا»)
سارْگاک، سارگار، سارگانا (سارگ از سنسکریت: سارگَ = نظم + «اک، ار، انا»)
بِهاپاک، بهاپار، بهاپانا (بهاپ از سنسکریت: بْهاوَ= نظم + «اک، ار، انا»)
سِغاماک، سغامار، سغامو (سغام= نظم؛ کردی، لری + «اک، ار، او»)
ریکوپاک، ریکوپار (ریکوپ از کردی: ریکوپیکی= نظم + «اک، ار»)
پیوهاک، pyuhãk پیوهار، pyuhãr پیوهانا pyuhãnã (پیوها از سنسکریت: ویوها= نظم + «اک، ار»)
اک، ار پسوند یاتاکی (= فاعلی) پهلوی
انا پسوند یاتاکی سنسکریت
او پسوند یاتاکی اوستایی
واژه های همانند
۳۲ مورد، زمان جستجو: ۰.۳۰ ثانیه
ناظم . [ ظِ ] (ع ص ، اِ) شاعر. آنکه سخن را موزون کند. (ناظم الاطباء). درکشنده ٔ سخن در وزن . (آنندراج ). شعرگوینده . (ناظم الاطباء). مقابل ناث...
ناظم . [ ظِ ] (اِخ ) نصیرالدوله ناظم الملک جین قلیج بهادر ظفرجنگ از پارسی گویان قرن سیزدهم هندوستان است و به روایت مؤلف صبح گلشن «در ن...
ناظم . [ ظِ ] (اِخ ) عبداﷲ شیرازی (میرزا...).از شاعران قرن سیزدهم هجری است در نسخه ٔ خطی تذکره ٔثمر تألیف ثمر نائینی موجود در کتابخانه ٔ مجل...
ناظم . [ ظِ ] (اِخ ) علی بن علی اکبر ایروانی ، از شاعران است و در تذکره ٔ خطی «نامه ٔ فرهنگیان » از او ذکری شده است . رجوع به فرهنگ سخنوران ...
ناظم آباد. [ ظِ ](اِخ ) رجوع به تازه آباد دیرج در این لغت نامه شود.
ناظم آباد. [ ظِ ] (اِخ ) (... مستعلی ) از دهات دهستان حومه بخش مرکزی شهرستان اهر است و در 13هزارگزی مشرق اهر و پانصدگزی جاده ٔ شوسه ٔ اهربه ...
ناظم آباد. [ ظِ ] (اِخ ) دهی است از دهات لواسان کوچک بخش افجه ٔ شهرستان تهران . درسه هزارگزی جنوب شرقی گلندوک و به فاصله ٔ سه هزارگزی را...
ابن ناظم . [ اِ ن ُ ظِ ] (اِخ ) بدرالدین محمدبن محمدبن مالک .ادیب نحوی ، فرزند ابن مالک صاحب الفیه . او علاوه بر ادب در فقه و اصول نیز دست...
ناظم قمی . [ ظِ م ِ ق ُم ْ می ] (اِخ )مؤلف نگارستان سخن آرد: ناظم خان شاه فارغا مقامش بلده ٔ قم است و ... به هند از حضور شاه فرخ سیر به ...
یاسین ناظم نامی است تشکیل شده از یاسین و نام خانوادگی ناظم «نام فرد است» یاسین ناظم تولید کننده محتوا ، علاقمند به ادبیات و هنر است.