اجازه ویرایش برای همه اعضا

بیگ

نویسه گردانی: BYG
این واژه در سنسکریت bhaga در پارسی باستان و اوستایی baga در پارتی و پهلوی bag در سغدی بغ baq (بزرگ، آفریدگار، خداوند، سرور، سالار)، در زبان لری bak (بزرگ) و در زبان آذری beyk (بزرگ) می باشد و ترکی نیست. فانکو آدینات 09163657861
واژه های قبلی و بعدی
واژه های همانند
۸۶ مورد، زمان جستجو: ۰.۲۷ ثانیه
قلعه بیگ . [ ق َ ع َ ب ِ ] (اِخ ) از دهستان قنقری پایین (سفلی ) بخش بوانات شهرستان آباده ، واقع در 26هزارگزی باختر سوریان و 30هزارگزی شوسه ٔ ...
نگین بیگ . [ ن ِ گیم ْ ب َ ] (اِخ ) دهی است از دهستان کنارک شهرستان چاه بهار، در 40هزارگزی شمال غربی چاه بهار،در جلگه ٔ گرمسیری واقع است و 2...
وایه بیگ . [ ی َ ب َ ] (اِخ ) دهی است جزء دهستان افشاریه ٔ ساوجبلاغ بخش کرج شهرستان تهران ، در جنوب راه شوسه ٔ کرج به قزوین . رجوع شود به ...
هاشم بیگ . [ش ِ ب ِ ] (اِخ ) فزونی استرآبادی . مؤلف کتاب بحیره وشاعر معروف ایرانی ، متوطن در هند در قرن یازدهم هجری که ساقی نامه ای به نا...
هیبت بیگ . [ هَِ ب َ ب ِ ] (اِخ ) دهی است از دهستان اوزومدل بخش ورزقان شهرستان اهر. واقع در 7هزارگزی شوسه ٔ تبریز و دارای 293 تن سکنه است ....
لطیف بیگ . [ ل َ ب َ ] (اِخ ) از امراء امیرزاده الوندبیگ از امیرزادگان صفوی . (حبیب السیر جزو چهارم از ج 3 ص 335 و 341).
رستم بیگ . [ رُ ت َ ب َ ] (اِخ ) یا رستم بن مقصودبیگ . رجوع به رستم بن مقصود و مرآت البلدان ج 1 ص 402 شود.
رستم بیگ . [ رُ ت َ ب َ ] (اِخ ) به «کوسه رستم »مشهور است . ظاهراً رفیقی خوب و جوانی خوش معاشرت است و همت و شجاعت نیز دارد. فرمانروای بلوک هز...
ساتی بیگ . [ ب َ ] (اِخ ) دختر اولجاتیو و خواهر ابوسعید ایلخان مغول ، و از زنان نامدار ایران در قرن هشتم ، و پانزدهمین و آخرین تن از ایلخانان ...
بیگ وردی . [ ب َ / ب ِ وِ ] (اِخ ) دهی از دهستان خاوه ٔ بخش دلفان شهرستان خرم آباد است و 150 تن سکنه دارد. (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 6).
« قبلی ۱ صفحه ۲ از ۹ ۳ ۴ ۵ ۶ ۷ ۸ ۹ بعدی »
نظرهای کاربران
نظرات ابراز شده‌ی کاربران، بیانگر عقیده خود آن‌ها است و لزوماً مورد تأیید پارسی ویکی نیست.
برای نظر دادن ابتدا باید به سیستم وارد شوید. برای ورود به سیستم روی کلید زیر کلیک کنید.