افتادن
        
     
    
								
        نویسه گردانی:
        ʼFTADN
    
							
    
								
        افتادن /'oftādan/ معنی ۱. از بالا به پایین افتادن؛ سقوط کردن؛ فرود آمدن. ۲. [عامیانه، مجاز] بیاستفاده در جایی رها شدن. ۳. [عامیانه، مجاز] بستری یا زمینگیر شدن. ۴. وقوع حادثهای بهصورت ناگهانی. ۵. در موقعیتی یا مسیری قرار گرفتن. ۶. [عامیانه، مجاز] سقط شدن جنین. ۷. [قدیمی] تابیدن. ۸. [عامیانه، مجاز] حذف شدن یا نادیده گرفته شدن بهصورت سهوی. ۹. [عامیانه، مجاز] مهمان شدن معمولاً بدون دعوت. ۱۰. مصادف شدن. ۱۱. [عامیانه] رد شدن؛ مردود شدن. ۱۲. [عامیانه] با کسی همصحبت شدن و معاشرت کردن. ۱۳. [عامیانه، مجاز] از دست دادن مقاومت. ۱۴. [عامیانه] فهمیده شدن. ۱۵. حمله کردن. ۱۶. [عامیانه] انجام کاری بهصورت عادت. ۱۷. [قدیمی] شدن. ۱۸. [قدیمی] عارض شدن. ۱۹. [قدیمی] واقع شدن. فرهنگ فارسی عمید
    
							
    
    
    
        
            واژه های همانند
        
        
            
    ۱۶۹ مورد، زمان جستجو: ۰.۳۴ ثانیه
								
    
    
									
            
										
                
                
                    
											
                        پی  کسی  افتادن . [ پ َ / پ ِ ی ِ ک َ اُ دَ ] (مص  مرکب ) بدنبال  وی  افتادن . تعقیب  او کردن .  ||  تبعیت  او کردن . پیروی  او کردن .
                    
										
                 
            
									 
        
            
										
                
                
                    
											
                        اندیشه و قصد انجام کاری ( فهمیدن - به فکر افتادن  )
                    
										
                 
            
									 
        
            
										
                
                
                    
											
                        بسر چیزی  افتادن . [ ب ِ س َ رِ اُ دَ ] (مص  مرکب ) مطلع شدن  : و آنچه  ودایع و دفاین  و ذخایر بود که  بسر آن  نیفتاده  بودند خدای  داند که  چند بود. ...
                    
										
                 
            
									 
        
            
										
                
                
                    
											
                        تت  و پت  افتادن . [ ت ِ ت ُ پ ِاُ دَ ] (مص  مرکب ) لکنت  پیدا کردن . تت  و پت  کردن .
                    
										
                 
            
									 
        
            
										
                
                
                    
											
                        تته  پته  افتادن . [ ت ِ ت ِ پ ِ ت ِاُ دَ ] (مص  مرکب ) تته  پته  کردن . از نادانی  یا ترس  بیان  مقصود را بخوبی  نتوانستن . تت  و پت  کردن . رجوع  به...
                    
										
                 
            
									 
        
            
										
                
                
                    
											
                        کار بر سر افتادن . [ ب َ س َ اُ دَ ] (مص  مرکب ) کنایه  از پیش  آمدن  (کار). (آنندراج ) : چنگیزنژادان  را چون  کار بر سر افتاد سستی  نکرده  پا قائم  ک...
                    
										
                 
            
									 
        
            
										
                
                
                    
											
                        خون  راه  افتادن . [ اُ دَ ] (مص  مرکب ) جنگ  و نزاع  برپا خاستن . خونریزی  واقع شدن .
                    
										
                 
            
									 
        
            
										
                
                
                    
											
                        در لغت نامه آمده است: پته اش روی آب افتادن ؛ راز و سرّ او فاش شدن. اصل لغت پته از زبان پشتو است و معنای آن پنهان; است. مثلا پته خزانه یعنی گنج پنهان. ...
                    
										
                 
            
									 
        
            
										
                
                
                    
											
                        آب بهپوست افتادن یا آبی بهپوست افتادن یا آب بهزیر پوست رفتن = وضع مالی خوب پیدا کردن.
                    
										
                 
            
									 
        
            
										
                
                
                    
											
                        (مص مرکب ) تلاش و تکاپو کردن از سر نگرانی. اضطراب. نگران شدن.
(احراری)